تقویم-1

این نوشته، اولین نوشته از یک مجموعه‌ی چند قسمتی در مورد تقویمه که امیدوارم قبل از سال نو همه‌شو منتشر کنم.

برای شماره زدن روزها و ارجاع به آنها در گذشته یا آینده، دوتا پدیده‌ی نجومی دم دست وجود داره، یک دوره‌ی کامل ماه (۲۹ روز و اندی) و یک دوره‌ی کامل خورشید (۳۶۵ روز و اندی). علت این که از گردش ماه به دور زمین یا گردش زمین به دور خورشید اسم نبردم، اینه که حتی بدون دونستن این موضوع که کی دور کی می‌گرده، مشاهده‌ی یک دوره‌ی کامل هلال ماه یا یک دوره‌ی کامل مسیر خورشید در آسمان ممکنه و در نتیجه حتی در زمان اختراع تقویمهای مختلف (نوعا چندهزار سال قبل) با وجود قطعی نبودن این که کی در مرکز نشسته و کی دورش می‌گرده، این دوره‌ها قابل اندازه‌گیری و مشاهده بوده‌اند.

مطابق انتظار، انتخاب یکی از این دو پدیده در قسمتهای مختلف دنیا، دو دسته تقویم مختلف رو به وجود آورده. تقویمهای بر پایه‌ی ماه مثل تقویم عربی-اسلامی، عبری و چینی، به این که در روزهای مشخص ماه، شکل هلال ماه مشخص باشه، وفادارند و تقویمهای بر پایه‌ی خورشید مثل تقویم جولی، گریگوری‌ای، جلالی و حتی نسخه‌ی مدرنتری مثل تقویم جمهوری فرانسه به یکسان بودن جای خورشید در آسمان (و در نتیجه وضعیت یکسان فصلها و آب و هوا) وفادارند.

نکته‌ی جالب اینه که در هر دو دسته تقویم از ایده‌ی اون یکی هم استفاده شده. در واقع حالت ایده‌آل برای طراحی تقویم اینه که یک دوره‌ی خورشید مضرب صحیحی از یک دوره‌ی ماه باشه، ولی متاسفانه این نسبت ۱۲.۳۷ است. از طرف دیگه تعداد روزهای یک دوره‌ی ماه (۲۹.۵۳) هم صحیح نیست. تقویمهای مختلف به روشهای متفاونی سعی کرده‌اند تا حد امکان این اعدادهای غیرصحیح رو تبدیل به عدد صحیح کنند . مثلا:

۱- تقویمهای جلالی، جولین، گریگورین ۱۲ ماه حدود ۳۰ روزه دارند که جمع روزهایشان ۳۶۵ و در سالهای کبیسه (جز جولین) ۳۶۶ است.

تقویم زرتشتی ۱۲ ماه سی روزه دارد و ۵ روز به نام روزهای گاتها به آخر آن اضافه شده است.

تقویم قدیمی انگلیسی ۱۳ ماه ۲۸ روزه دارد و یک روز اضافی!

تقویم عربی-اسلامی ۱۲ ماه ۲۹ یا ۳۰ روزه دارد و هرچند یک سال قمری به یک سال خورشیدی بسیار نزدیک است ولی هر سال حدود ۱۱ روز از فصل عقب می‌ماند.

تقویمهای چینی و عبری (تقویمهای ماه-خورشدی) به ماه پایبدند ولی تعداد ماههای سالشان متغیر (۱۲یا ۱۳) است و این تغییر را به شکلی اعمال می کنند که وضعیت فصلها تا حد امکان در سالهای مختلف یکسان باشد.

نوشته‌ی بعدی در مورد سال کبیسه و دلیل این که تقویمهای جلالی و گریگورین جای زرتشتی و جولین رو گرفتند، خواهد بود.

طلوع آفتاب به افق لایدن

۱- کشورهای اروپای غربی (جز پرتقال) از ساعت یکسانی استفاده می‌کنند که یک ساعت از ساعت بریتانیا جلوتر است. به این ترتیب بیشتر نقاط اروپای غربی در غرب نصف النهاری که ساعتشون رو مشخص می‌کنه قرار دارند و در نتیجه طلوع و غروب آفتاب دیرتر اتفاق می‌افته (مثل تبریز).

۲- لایدن (و به طور کلی ندرلند) در عرضهای بالای جغرافیایی قرار دارند. لیدن از ژاپن، لندن، فرانسه، بیشتر نقاط آلمان و بیشتر نقاط متمدن کانادا شمالیتر است. هرچه به قطبها نزدیکتر شویم کوتاه شدن و بلند شدن طول شبانه‌روز در زمستان و تابستان شدیدتر است.

۳- کشورهای اروپای غربی از برنامه‌ی ساعت تابستانی یکسانی استفاده می‌کنند که تا امشب معتبر است.

هر سه نکته‌ی بالا باعث می‌شه که طلوع آفتاب در لایدن دیر باشه. حدس بزنید امروز طلوع آفتاب در لایدن چه ساعتی بود؟ جوابشو ۲-۳ روز دیگه می‌نویسم. تقلب هم نکنید!

ماده چگال نرم-2

۱- پیشنهاد می‌کنم این فیلم رو هم در ادامه‌ی فیلم نوشته‌ی قبلی ببینید. پدیده‌ای که در مورد جاری شدن خمیر در بخش قبلی توصیف کرده بودم توش دیده می‌شه.

۲- بسته به این که از چه گرایشی به این شاخه وارد شده باشید (یا حتی از چه مکتبی)، این مواد و این شاخه اسمهای متفاوتی دارند. اسمی که برای من کمتر آشناست و مهندسهای مکانیک بیشتر بهش علاقه دارند، مایعات نانیوتنی است. به بقیه‌ی اسمها در نوشته قبلی اشاره کرده‌ام.

۳- قاسم امروز می‌گفت حیف شد که وقتی طرف توی استخر بود، کسی دستش رو محکم نکشید. چه احساسی بهتون دست می‌ده اگه توی استخری از سیمان گیر کرده باشید و کسی دستتون رو بکشه؟

ماده چگال نرم

فیزیک ماده نرم*، گرایش من، یکی از شاخه‌های جوون فیزیکه. به طور خلاصه مواد نرم مانند قیر، ژله، عسل، خمیر نان و ... این خاصیت رو دارند که اگه در مقیاسهای زمانی کوچک (سریع) باهاشون طرف بشید، رفتارهای جامدگون و اگه در مقیاسهای زمانی بلند (کند) باهاشون طرف بشید، رفتارهای مایع‌گون از خودشون نشون می‌دن. مثلا به ژله اگه ضربه بزنید مثل یک جامد معمولی می‌لرزه و آخرش سرجای اولش برمی‌گرده، ولی اگه ظرفش رو کج کنید، بعد از مدتی مثل یک مایع معمولی جاری می‌شه.

ساده‌ترین اسباب‌بازی‌ای که با این خاصیت می‌شه ساخت، ترکیب آرد ذرت و آبه (خمیر ذرت). این خمیر رو اگه بین دستاتون بمالید، احساس می‌کنید مثل یک سنگ سفته و دستتون رو درد می‌آره، ولی وقتی مالیدن رو قطع می‌کنید، بلافاصله مثل یک مایع از روی دست جاری می‌شه.

این دو نفر توی این فیلم (که لینکشو اینجا توی بالاترین دیدم) از همین ماده یک استخر درست کردند و بسته به این که تند یا کند روش راه برن، ازش رد می‌شن یا توش فرو می‌رن.

  

* یا ماده چگال نرم یا مایعات پیچیده.

خبر علمی با عکسهای واقعی

خبر علمی با عکسهای واقعی

دوزیست

خوبی بیوفیزیک‌پیشه بودن اینه که هم از شنیدن خبر جایزه‌ی نوبل فیزیک هیجان زده می‌شی هم از شنیدن خبر جایزه‌ی نوبل پزشکی.

درشت‌دانه کردن

یکی از پایه‌های مدلهای علوم تجربی، درشت‌دانه کردن۱ است. درشت‌دانه کردن علی‌رغم نام دهان پرکنی که دارد، مفهومی است که از جلسه‌ی اولی که سر کلاس فیزیک نشسته‌اید، با آن آشنایید. درشت‌دانه کردن به معنی صرف نظر کردن از جزییات ساختاری یک موجود و جایگزین کردن آن با یک موجود ساده‌تر است. در اولین جلسات کلاس فیزیک به جای اجسام با شکلهای متفاوت۲، یک جرم نقطه‌ای جایگزین می‌شود و مساله ساده شده با قوانین نیوتن حل می‌شود.

 

مانند هر مدل دیگری در فیزیک، مدلهای درشت‌دانه نیز مطلقا صحیح یا مطلقا غلط نیستند و استفاده از آنها به ناحیه‌ی اعتبارشان برمی‌گردد. به عنوان مثال، فرض کردن سیاره‌ی زمین به صورت یک جرم نقطه‌ای و استفاده از رابطه‌ی جاذبه‌ی نیوتن، به توجیه قوانین سه‌گانه‌ی کپلر در مورد چرخیدن سیارات منظومه‌ی شمسی منتهی می‌شود که یکی از اولین موفقیتهای بزرگ علم فیزیک است. اما این مدل در مقیاس طول منظومه‌ی شمسی و مقیاس زمان مساله‌ی کپلر کار می‌کند. اگر مقیاس طولتان را کوچک کنید، دیگر زمین یک جرم نقطه‌ای نیست و اگر به اندازه‌ی کافی مقیاس طول را کوچک کنید، حتی می‌توانید آنرا یک سطح تخت بی‌نهایت (زمین تخت) فرض کنید. از سوی دیگر در مقیاسهای زمانی بزرگتر، اثرات جذرومدی باعث مشاهده‌ی رفتاری متفاوت با آنچه از یک نقطه یا یک کره انتظار داریم می‌شود.

 

مثال جذاب دیگر، بررسی دینامیک یک توپ بیلیارد است. این مساله معمولا با کمک روابط نیوتنی برای اجسام کروی حل می‌شود. به چه مجوزی موجود پیچیده‌ای مانند یک توپ بیلیارد را که از مولکولها و اتمها و کوارکهای فراوانی ساخته شده است، به یک توپ ساده و بدون ساختار تقلیل می‌دهیم؟ مجوز خاصی نیاز نیست، فقط باید به سطح ادعایمان دقت کنیم. مقیاس زمانی‌ای که مساله‌ی توپ بیلیارد برای ما جذاب است، از مرتبه‌ی ثانیه است و می‌توان انتظار داشت که در زمانهای کوچکتر یا بزرگتر با مشکل روبرو شویم.

 

تحولات اتمی و مولکولی از مرتبه‌ی پیکو یا نانوثانیه‌اند و ما در عمل در مقیاس ثانیه، فقط با متوسط آنها سروکار داریم. تلویزیونی را فرض کنید که با احتمال ۵۰ درصد یک صفحه‌ی تمام سفید و با احتمال ۵۰ درصد یک صفحه‌ی تمام سیاه نشان می‌دهد و رنگ صفحه را با آهنگ هر نانوثانیه یک بار، به صورت تصادفی عوض می‌کند. چه می‌بینید؟ یک صفحه‌ی خاکستری ثابت. چرا راه دور برویم، تلویزیون معمولی هم همین‌طور است و در هر لحظه فقط یک نقطه‌ی روشن دارد، ولی شما یک مجموعه‌ی متوسط را می‌بینید۳. بنابراین اگر مدلی بسازید که به نوعی این متوسط‌گیری‌ها را انجام بدهد، در مقیاس ثانیه نیازی به جزییات ندارید. مدل توپ کروی دقیقا همین متوسط‌ گیری است.

 

از سوی دیگر اگر به تغییرات زمین‌شناسی علاقه‌مند باشید باید این فرض که درست زیر میز بیلیارد شما یک کوه به وجود بیاید را نیز در نظر بگیرید، که طبیعتا در مقیاس ثانیه این کار نیز بی‌معنی است. به طور کلی وقتی از یک مدل درشت‌دانه استفاده می‌کنید باید دقت کنید که در مقیاسهای زمان، طول، انرژی و ... مربوطه صحبت کنید و ناحیه‌ی کارایی ادعای شما تابع این مقیاسهاست.

 

این مطلب ادامه دارد و در مورد مسایل زیر هم خواهم نوشت.

 

- مدلهای درشت‌دانه به چه دردی می‌خورند؟

- کج‌فهمی‌های ناشی از درشت‌دانه کردن.

- معادل جرم نقطه‌ای در علم اقتصاد.

 

۱  Coarse-Graining

 

۲ از آجر بگیرید تا توپ

 

۳ البته اگر تلویزیون دیدن را دون شان خودتان ندانید!

اعلامیه‌ی دفاع

 جلسه‌ی دفاع از پایان‌نامه‌ی دکتری

 

مشخصه‌های هندسی پروتیینهای واقعی

 

سخنران: نیما همدانی رجا

استاد راهنما: دکتر شاهین روحانی

استاد مشاور: دکتر محمدرضا اجتهادی

 

هشتم مهرماه 1385

ساعت 10 صبح

آمفی تاتر دانشکده‌ی فیزیک

دانشگاه صنعتی شریف 

 

چکیده:

پروتیینهای واقعی مشخصه‌هایی دارند که در کارکرد زیستی نسبت به رشته‌های اسید آمینه‌ی کاتوره‌ای، به آنها برتری می‌دهد. این مشخصه‌ها شامل گاف انرژی بزرگ، پایداری در مقابل جهش، نظمهای ساختار دوم و ... است.

با توجه به این که بخش عمده‌ی برهمکنشی که باعث شکل‌گیری پروتیینها می‌شود، آب‌گریزی است، بردار همسایگی شکلهای فضایی سه‌بعدی اهمیت ویژه‌ای می‌یابند. با تحلیل بخش آب‌گریزی ماتریس میازاوا و جرنیگان، یک مقیاس جدید آب‌گریزی برای اسیدهای آمینه معرفی می‌شود و رابطه‌ی خواص ویژه‌ی پروتیینهای واقعی با یکتا بودن بردار همسایگی بررسی می‌شود. این تحلیل همچنین روش کارایی برای طراحی پروتیینها در اختیار می‌گذارد. علاوه بر آن، یک پتانسیل قیفی مبتنی بر بردار همسایگی، معرفی می‌شود. این پتانسیل برای بررسی یکتا بودن بردار همسایگی پروتیینهای واقعی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

از یک رهیافت اطلاعاتی برای یافتن اندازه‌ی بهینه‌ی شاخه‌های جانبی اسیدهای آمینه استفاده کرده، با کمک آن به پاسخ این پرسش که چرا اندازه‌ی فعلی برای اسیدهای آمینه انتخاب شده است، پرداخته می‌شود. این رهیافت مقیاس طولی برای اسیدهای آمینه پیشنهاد می‌کند که هم‌مرتبه با مقادیر واقعی است.

یکی دیگر از خواص مطلوب برای پروتیینهای واقعی، توانایی چرخش دوره‌ای است. با استفاده از یک مدل شبکه‌ای، اهمیت این دسته از شکلهای فضایی بررسی خواهد شد.

به طور خلاصه، دو مشخصه‌ی هندسی مطلوب، یکتایی بردار همسایگی و توانایی چرخش دوره‌ای، برای شکل فضایی سه بعدی پروتیینها معرفی، و اهمیت آنها بررسی خواهد شد.

کلمات کلیدی: پروتیین، آب‌گریزی، بردار همسایگی، طول برهمکنش.

قیمت وبلاگها

شاید تا به حال این صفحه را دیده باشید. در این صفحه، با دادن آدرس وبلاگتان می‌تونین قیمتش را دربیاورید. مجموعا به ۷۱ وبلاگ در وبلاگم ارجاع (لینک) داده‌ام. قیمت تمام این وبلاگها را حساب کردم* و به ترتیب نزولی مرتب و رتبه بندی‌شان کردم، یعنی به گرانترین عدد یک و به ارزانترین عدد ۷۱ را نسبت دادم. در مسایلی مانند این مساله، انتظار دارم که شکل تابعیت قیمت از رتبه به صورت توانی با نمای منهای یک باشد. این انتظار از جنس همان انتظاری است که در دسته‌ی دیگری از مسایل برای تابع گاوسی وجود دارد. یعنی انتظار داریم تابع توزیع خطای اندازه‌گیری یک داده، گاوسی باشد و اگر نبود تازه به یک مساله‌ی جذاب برخورد کرده‌ایم.

نموداری که مشاهده می‌کنید، نمودار قیمت برحسب رتبه در کاغذ تمام لگاریتمی است و شیب خط سفید منفی یک است. فهرست قیمتها را هم اینجا گذاشته‌‌ام.

 

 

 

انتظار ما از شیب منفی یک به خصوص برای رتبه‌های بالا برآورده می‌شود. رتبه‌های پایین وبلاگهایی هستند که به طور نسبی کم خواننده و کم ارجاعند و در نتیجه قیمتشان پایینتر و خطای قیمتشان بالاتر است. ضمن این که احتمالا روش قیمت گذاری برای این مجموعه چندان کارا نیست. در نتیجه انحراف از خط برایشان چندان عجیب نیست.

نکته‌ی جالب دیگر دو افت کوچک ولی محسوس در این نمودار است. رتبه‌ی یک تا ده کم وبیش روی یک خطند. همین طور دوازده تا بیست و سه و بیست و چهار تا چهل ودو ولی این سه خط نسبت به هم دررفتگی کوچکی دارند که با خواندن نام وبلاگها هم قابل پیش‌بینی است.

ده وبلاگ اول اکثرا به دلایل غیر وبلاگی مهمند. یعنی یا نویسنده در خارج از وبلاگستان آدم مهمی است یا ساختار نوشتنش به مقاله نویسی شباهت دارد. دسته‌ی دوم را وبلاگ نویسهای معروف اسم گذاری می‌کنم. کسانی که یا مدت طولانی‌ای است که می‌نویسند یا موضوع جذابی دارند و یا مرتب می‌نویسند و زیاد ارجاع گرفته‌اند و دسته‌ی سوم یا تازه‌کارند یا زیاد مرتب نمی‌نویسند.

گذار بین دسته‌ی اول و دوم حدودا بین ژرف، مازیار ناظمی، آق‌بهمن، عاقلانه و خط قرمز رخ می‌دهند و این گروه در حقیقت بین این دو دسته هستند. گذار دسته‌ی دوم و سوم هم در لنیوم، سولوژن، تفتستان، تراموا، چند واژه و شوپه رخ می‌دهد.

این گذارها می‌تواند شبیه تحلیلی که انجام دادم، نشان دهنده‌ی یک مشخصه‌ی ذاتی سیستم باشد یا به دلیل ضعف مدل قیمت‌گذاری به وجود آمده باشد و نظریه‌ی آخر این است که من در ارجاع دادن به بعضیها که در آن ناحیه‌ها هستند کوتاهی کرده باشم که در این صورت شکافها پر میشوند. در مجموع طرفدار فرضیهی اول هستم.

 

* برای نگارشهای مختلف آدرس قیمتهای مختلفی محاسبه میشود! در تمام موارد http:// را نگه داشتم و www را حذف کردم. در آخر تمام آدرسها هم یک / گذاشتم.

باز هم مقیاس

امروز مهدی حیدرثانی یک سخنرانی در مورد نانوخوشه‌ها و نانونقص‌ها در الماس داشت. نکته‌ی جالب بحثی بود که مردم سر all-electron بودن یا نبودن داشتند. در این مقیاس شما می‌توانید تمام جزییات الکترونها را در نظر بگیرید یا به جای آن ازیک نوع متوسط موثر استفاده کنید.

به حامد گفتم مشکل ما یک مرتبه از مشکل اینها بزرگتر است. مشکل ما all-atom بودن یا نبودن است. یعنی در نظر گرفتن جزییات اتمها و یا جایگزین کردنشان با متوسط.

اختلاف مقیاس

یک فیزیک‌پیشه‌ی نظری‌کار در مورد یک کار عددی با یک فیزیک‌پیشه‌ی عددی‌کار مشورت می‌کند.

 

نظری‌کار: زمان اجرامون در طول ۱۲، سه دقیقه بوده.

عددی‌کار: خوب اینم از مرتبه‌ی الگوریتمتون. پس ... طول ۱۸ می‌شه تقریبا یک ماه. خیلی خوبه. کاملا عملیه!

نظری‌کار: یک ماه!!! (با خنده) شاید برای شما عملی باشه ولی ما اصلا عادت به بیش از دو سه روز نداریم!

کوتاهترین مسیر روی کره

برای بررسی سابقه‌ی این موضوع نوشته‌ی پشه در مورد بازدیدش از مدرسه‌ی چارباغ را بخوانید. سپس نوشته‌ی اول شهریور (محراب مدرسه چارباغ)،نوشته‌ی هفتم شهریور (درباره‌ی خطای محاسبه‌ی زاویه در مساله‌ی محراب مدرسه‌ی چارباغ) و نوشته‌ی پانزدهم شهریور (سه مطلب پراکنده) را ببینید. نکات خوبی هم در بخش پیامهای دیگران این نوشته‌ها و همچنین پیامهایی که اشتباها زیر نوشته‌های دیگر است (نوشته‌ی سیزدهم شهریور (جمله قصار-12) و نوشته‌ی شانزدهم شهریور (آقا بدجوری مغز می‌دزدن!))، مطرح شده است. کوروش علیانی هم به پشه پیشنهاد کرده که اصرار محقق کرکی بر تعویض قبله را اینجا بخوانیم. (حدود صفحه ۲۱۰).

 

یکی از جذابیتهای مساله‌ی کوتاهترین فاصله، مفهوم جهت قبله و اهمیت آن است. البته این مساله در یک چارچوب غیرمذهبی نیز قابل بررسی است. در هندسه‌ی خطی و حتی زندگی روزمره در مورد کوتاهترین مسیر بین دو نقطه و جهتی که برای رفتن از یک نقطه به نقطه‌‌ی دیگر باید طی کرد، شکی نداریم. انتخاب خط راست به اندازه‌ای بدیهی است که آن را قانون حمار نامیده‌اند.

 

اما وقتی بحث سطوح منحنی پیش می‌آید، مساله نیاز به دقت بیشتری دارد. در این شرایط کوتاهترین مسیر بین دو نقطه که همواره روی سطح مورد نظر باشد، ژئودزی ژئودزیک نامیده می‌شود. در مورد خاص کره، کوتاهترین مسیر دایره‌ی عظیمه‌ای است که از آن دو نقطه عبور می‌کند. دایره‌ی عظیمه، بزرگترین دایره‌ای است که می‌توان روی یک کره کشید و از تقاطع صفحه‌ای که از مرکز کره عبور می‌کند و سطح کره به وجود می‌آید. خط استوا یک دایره‌ی عظیمه است. حتی اگر به کمترین فاصله‌ی واقعی در فضای سه بعدی علاقه داشته باشید، می‌بینید که خط واصل دو نقطه در صفحه‌ی دایره‌ی عظیمه قرار دارد و در نتیجه جهتی که پیشنهاد می‌کند همان جهتی است که کمان واصل پیشنهاد می‌کند.

 

فرض کنید به این پیچیدگیها علاقه ندارید و می‌خواهید از نقشه‌های تخت معمولی استفاده کنید. تبدیل هندسه‌ی کروی به تخت دو مشکل برای شما ایجاد می‌کند. شاید از کتاب جغرافیای دوره‌ی راهنمایی به یاد داشته باشید که قسمتهای نزدیک به قطب نقشه‌ی تخت به طرز غیر طبیعی کشیده می‌شوند، در نقشه‌ی زیر جزایر شمالی کانادا و گرینلند به طور غیرعادی بزرگ هستند. دلیل این پدیده این است که هرچه به قطب نزدیک می‌شویم، دایره‌های با عرض جغرافیایی یکسان کوچکتر می‌شوند ولی روی نقشه‌ی تخت همه‌ی این دایره‌ها یکسان ترسیم می‌شوند.

 

مشکل دوم که به شرایط مرزی دوره‌ای مربوط است و حتی اگر سطح زمین استوانه‌ای بود نیز ظاهر می‌شد، ناشی از بریدن کره است. نقاطی که در شرقیترین و غربیترین بخش نقشه هستند، در عمل روی زمین با یکدیگر همسایه‌اند اما روی نقشه از یکدیگر دورند.

 

بگزارید ببینیم این دو مشکل در قبله‌یابی چه تاثیری دارند. فرض کنید روی دایره‌ای به شعاع یک متر به مرکز قطب شمال حرکت می‌کنید و می‌خواهید همیشه رو به سوی قبله داشته باشید. شهود شما و حل مساله روی کره به شما می‌گوید، سویی که به آن نگاه می‌کنید تغییر نمی‌کند. ولی روی نقشه‌ی تخت شما از انتهای بالا-راست نقشه تا انتهای بالا-چپ نقشه حرکت می‌کنید و در نتیجه راستای مکه از جنوب غربی با سرعت بسیار بالایی به جنوب شرقی حرکت می‌کند و از آن بدتر این که بعد از عبور از یک خط فرضی (خروج از سمت چپ نقشه‌ی تخت و ورود از سمت راست آن) باید ناگهان نزدیک به ۹۰ درجه بچرخید.

 

با استفاده از روش مرسوم استفاده از حالت حدی نشان دادم که مختصات تخت، برای جهت‌یابی مناسب نیست. ولی نکته‌ی جالب دیگری که وجود دارد به هم خوردن مطلق تصور ما از جهت در مواردی است که با فاصله‌های زیاد یا عرضهای جغرافیایی زیاد سروکار داریم. به عنوان مثال تورنتو در عرض جغرافیایی بالاتری نسبت به مکه قرار دارد و شهود تخت به ما می‌گوید که جهت قبله جنوب شرقی است ولی در عمل قبله‌ی تورنتو شمال شرقی است. دایره‌المعارف انکارتا این توانایی را دارد که کوتاهترین مسیرهای کمانی را روی نقشه‌ی تخت نمایش دهد. شکل زیر کمان واصل مکه-تورنتو را روی نقشه‌ی تخت نشان می‌دهد و می‌بینید که جهت قبله‌ی تورنتو شمال شرقی است.

 

 

چرا؟ باز هم از یک مثال حدی بهره می‌بریم. فرض کنید درست روی نقطه‌ی قطبی شمال ایستاده‌اید و یک قدم از مکه دور می‌شوید. کمان واصل شما و مکه از قطب می‌گذرد. بنابراین جهت قبله شمال است. این واقعه در عرضهای جغرافیایی بالا رخ می‌دهد.

 

با کمک این ایده مسایل جذابی می‌توان طرح کرد. یکی از مسایل انتخاب تیم ملی المپیاد فیزیک ایران در بهار ۸۰ (اولین دوره‌ای که من عضو کمیته بودم) که شهرام شریعتی طرح کرده بود، یافتن مکان هندسی نقاطی بود که قبله‌شان در راستای شرقی-غربی است. برخلاف انتظار جواب این مساله مدار مکه نیست. اگر مکه روی استوا بود، جواب سوال استوا بود ولی در این حالت جواب پیچیده‌تری داریم.

 

فرض کنید در فاصله‌ی یک کیلومتری کعبه هستید. جواب کروی و تخت با یکدیگر متفاوتند؟ خیر. ده‌هزار کیلومتری و در عرضهای جغرافیایی بالاتر چطور؟ بله. هزار کیلومتر و در عرضهای جغرافیایی نه چندان بالاتر چطور؟ این دو عدد را برای مدرسه‌ی چارباغ محاسبه کرده‌ام. جواب روش کروی ۴۴.۸ درجه از غرب به جنوب و جواب روش تخت ۴۳.۵ درجه از غرب به جنوب است.

 

دوباره به مبحث مورد علاقه‌ی من یعنی خطا رسیده‌ایم. خطای پذیرفته شده و طبیعی در رو به جهت خاصی ایستادن، یک مرتبه‌ی بزرگی از اختلاف این دو عدد بیشتر است. بنابراین دو روش جواب یکسانی می‌دهند. یادآوری می‌کنم که مقادیری که اختلافشان از خطا کمتر است، یکی‌اند.

 

از دو روش ظاهرا متفاوت-که در واقع یکی هستند- می‌توان برای زاویه‌یابی استفاده کرد. روشی که من در اینجا نوشته‌ام و فایل متمتیکایش اینجاست. و روشی که یکی از خوانندگان معرفی کرده و روابطش اینجا نوشنه شده و فایل متمتیکایش اینجاست. البته پیشنهاد می‌کنم در استفاده از این روابط دقت کنید. چون اولا در تبدیل عددهای لاتین و فارسی، ترتیب عددها و جهت عدد صحیح و اعشاری به هم ریخته است. ثانیا یک منفی در روابط جا افتاده است.

 

پی‌نوشت: دوستان در وبلاگ موعود روز هفتم لطف کرده‌اند و بخش عمده‌ی نوشته‌های زاویه‌سنجی مرا (اینجا و اینجا) بازمنتشر کرده‌اند. برایشان این پیغام را زیر نوشته‌شان گذاشته‌ام.

 

ممنونم از بررسی بی طرفانه ی شما. لازم است یادآوری کنم ادعایی در مورد این که کدام یک از دو جهت صحیح است ندارم و حتی در نقل ادعای پشه از کلمه ی داستان استفاده کرده ام. چنین ادعایی نیازمند حضور در محل و اندازه گیریهای محلی است. اگر دقت کرده باشید، این موضوع از نظر من محل ورودی به بحث جهت یابی و محاسبات مربوطه بوده است. و در ادامه ی بحث بیشتر به ضرب و تقسیمهای مربوطه پرداخته ام و حتی مساله ذوقبلتین برایم از مدرسه ی چارباغ جذابتر بوده است.

درباره‌ی خطای محاسبه‌ی زاویه در مساله‌ی محراب مدرسه‌ی چارباغ

زاویه‌ها را در مساله‌ی مدرسه‌ی چارباغ با دقت درجه گزارش کرده‌ام. به عنوان مثال زاویه‌ی چرخش پیامبر در نماز دوقبله‌ای را ۱۵۷ درجه نوشته‌ام. این عدد را می‌توانستم به صورت ۱۶۰، ۱۵۷، ۱۵۶.۸، ۱۵۶.۸۰ یا ۱۵۶.۸۰۵ گزارش کنم ولی چرا ۱۵۷ را انتخاب کردم؟

 

علوم تجربی و فیزیک به عنوان نماینده‌ی آنها دقیقند. این دقت به معنی مرتکب نشدن خطا نیست، بلکه به معنی در نظر گرفتن خطاست. یعنی همواره ناحیه‌ی اعتبار ادعا مشخص است. گزارش آن عدد به صورت ۱۵۷ به معنی این است که ادعا کرده‌ام که دقت محاسباتم یک درجه است و بیش از این (مثلا دهم درجه) ادعایی ندارم.

 

یک درجه را از کجا به دست آورده‌ام؟ اجازه بدهید منشا خطاها را بررسی کنیم. اولین خطا، خطای مکان‌یابی است. تمام نقاط مورد بررسی بناهایی با ابعاد چند ده یا چندصد متر هستند به این‌ها خطای ناشی از چسباندن عکسها به یک دیگر توسط گوگل را که از همین مرتبه است اضافه کنید. در مجموع برای طولهای حدود ۱۰۰۰ کیلومتر خطایی از مرتبه‌ی صدمتر مرتکب می‌شویم که به معنی داشتن پنج رقم معنی‌دار است. فرض می‌کنم که گوگل به خطای یک درصدی کروی نبودن زمین دقت کرده است.

 

اما خطای دیگر ناشی از انحنای زمین است. می‌دانیم که جمع زوایای مثلث روی سطوح منحنی ۱۸۰ درجه نیست. در مورد خاص کره و برای مثلثهای کوچک خطا از مرتبه‌ی نسبت مساحت مثلث به مساحت کره است. در این مثال خاص که با طولهای ۱۰۰۰ کیلومتری سروکار داریم  این نسبت یک درصد است. یعنی در مجموع سه زاویه از مرتبه‌ی درجه خطا مرتکب شده‌ایم. این خطا را می‌توان با مقایسه‌ی طول کمان و طول وتری که دو نقطه‌ی مورد نظر را به یکدیگر وصل می‌کند نیز تخمین زد. نسبت این دو مقدار از مرتبه‌ی نسبت سینوس نصف زاویه‌ی راس و خود نصف زاویه‌ی راس است که در مساله‌ی ما ۴-۵ درجه است. از مسایلی مانند آونگ می‌دانیم که نسبت سینوس به خود زاویه در زوایای کوچکتر از ۶ درجه با خطای کمتر از یک درصد، یک است.

 

با در نظر گرفتن این که مبنای مقایسه‌ها جهت‌یابی قبله است که در بهترین حالت چند درجه خطا دارد* و بحثهای فوق، عددهایم را با دقت درجه گزارش کردم.

 

مساله‌ی جذاب دیگر بررسی این زاویه‌ها با در نظر گرفتن انحنای زمین است. یکی از کارهایی که می‌توانستم انجام دهم، استفاده از روابط هندسه روی سطوح کروی (با مراجعه به جزوه‌های قدیمی‌ام از درس هندسه‌ی دیفرانسیل خرمی) بود، ولی ترجیح دادم مساله را به روش دیگری حل کنم.

 

از هر سه نقطه یک صفحه می‌گذرد و زاویه‌ای که ما دنبالش می‌گردیم (مثلا) زاویه‌ی بین صفحه‌ی مکه-مدینه-مرکز زمین و صفحه‌ی بیت‌المقدس-مدینه-مرکز زمین است. معادلات این صفحه‌ها و بردارهای عمودشان را با کمک متمتیکا و طول و عرض جغرافیایی نقطه‌ها که از گوگل ارث به دست آوردم، حساب کردم و با کمک ضرب داخلی این زاویه‌ها را به دست آوردم. زاویه‌ها را برای مقایسه با دقت هزارم درجه نوشته‌ام که کار درستی نیست. اعداد درون پرانتز، از روش قبلی به دست آمده‌اند.

 

زاویه‌ی مسجد الحرام-مدرسه‌ی چارباغ-مسجد الاقصی= ۴۴.۷۶۲ (۴۴.۱۹۰)

زاویه‌ی مسجد الحرام-مدرسه‌ی چارباغ-اهرام ثلاثه= ۴۰.۷۱۴ (۴۰.۱۰۶)

زاویه‌ی مسجد الحرام-مدرسه‌ی چارباغ-مسجد النبی= ۱۵۶.۹۲۷ (۱۵۶.۸۰۵)

 زاویه‌ی مسجد الحرام-مسجد النبی-مسجد الاقصی=۱۵۶.۹۲۷ (۱۵۶.۸۰۵)

 

همان طور که دیده می‌شود، به دلیل محدب بودن سطح همه‌ی زوایا در روش دوم از روش اول بزرگترند و همه در بازه‌ی خطای یک درجه‌ای قرار می‌گیرند. همچنین تفاوت در مثلث کوچکتر (آخرین داده) از دوتای دیگر کمتر است. به طور خلاصه زاویه‌های گزارش شده در نوشته‌ی قبلی درست و قابل استنادند.

 

اما محل تغییر قبله، مسجد النبی نبوده است. چون مکان مسجد ذوقبلتین را نمی‌دانستم، از مسجد النبی در چهار جهت اصلی 10 کیلومتر دور شدم و زاویه‌ها را اندازه گرفتم. زاویه‌های به دست آمده بین 155 و 159 درجه هستند. به عبارت دیگر با این محاسبات، زاویه‌ی چرخش پیشنماز 157 درجه با خطای دو درجه است.

 

باز هم تکرار می‌کنم. مهمترین مزیت علوم تجربی این است که نقص نسبی یا مطلق دانشتان به صورت کمی قابل ارائه است.

 

* به این معنی نیست که زاویه همیشه میزان خاصی و در جهت خاصی غلط است. بلکه این زاویه، توزیعی دارد که پهنای آن چند درجه است.

محراب مدرسه چارباغ

اول این نوشته‌ی پشّه را در مورد مدرسه‌ی چارباغ بخوانید. همیشه دلم می‌خواست توی این مدرسه را ببینم. یکی از معدود جاهای تاریخی اصفهان است که علاوه بر کارکرد توریستی، کار معمول خودش را هم انجام می‌دهد.

 

در داستان پشّه به خصوص قسمت مربوط به انحراف قبله برایم جذاب است. با کمک گوگل ارث چند تا زاویه‌ی راس مهم* را حساب کردم.

 

زاویه‌ی مسجد الحرام-مدرسه چارباغ-مسجد الاقصی = ۴۴ درجه

زاویه‌ی مسجد الحرام-مدرسه چارباغ-اهرام ثلاثه = ۴۰ درجه

زاویه‌ی مسجد الحرام-مسجد النبی-مسجد الاقصی = ۱۵۷ درجه

 

با توجه به شواهد، در داستان پشّه نماز خواندن رو به مسجدالاقصی را محتملتر از نماز خواندن رو اهرام ثلاثه می‌دانم. شاید درس تاریخ اسلامشان هنوز به تغییر قبله نرسیده باشد!

 

حالا که بحث تغییر قبله شد، توجه شما را به ۱۵۷ درجه جلب می‌کنم. در آن نماز مشهور بحث سر اصلاح جزیی زاویه نیست. پیش‌نماز (پیامبر) عملا به سمت صف نمازگزاران چرخیده و با آنها رخ به رخ شده است.

 

* برای محاسبه‌ی طولها از گوگل ارث و برای محاسبه‌ی زاویه از قاعده‌ی کسینوس استفاده کردم.

 

انباشت تجربه؟

پاییز ۸۲ و بهار ۸۳ در جلساتی که برای بررسی امکان برگزاری المپیاد جهانی فیزیک در ایران تشکیل شده بود، با میزبانی ایران مخالفت کردم. دلیل عمده‌ی مخالفتم هم دیدن کیفیت برگزاری المپیاد در تایوان بود و این که یقین داشتم به آن استاندارد حتی نزدیک هم نمی‌شویم.

در زمستان ۸۳ برای کمک به برگزاری دعوت شدم. در این مدت عمدتا تحت تاثیر رییس که قرار بود اینجا هم رییسم باشد و این که نشانه‌های یک کار خوب را می‌دیدم (مثلا شروع برنامه‌ریزی ۲.۵ سال پیش از برگزاری) نسبت به کار خوشبین‌تر شده بودم. استدلال عمده‌ی رییس، کسب تجربه بود. یعنی اگر قرار باشد تا ابد به دلیل این که کاری را بلد نیستیم، انجامش ندهیم هیچ وقت کاری انجام نمی‌شود و بالاخره باید این ظرفیت مدیریتی، با کسب تجربه ایجاد شود.

ولی سانلی به درستی و برخلاف مشی خوش‌بینانه‌اش به این نکته اشاره می‌کند که مستندسازی و انتقال تجربه در کشور ما -از بالا تا پایین- شوخی است و اگر قرار باشد دوباره چنین کاری انجام شود، همه چیز از صفر شروع می‌شود. حتی اگر مثلا قرار باشد المپیاد شیمی برگزار شود، کسی سراغ ما نخواهد آمد، چه برسد به رویدادهایی که شباهت کمتری دارند.

کاری که مهدی شروع کرده و در وبلاگش در موردش نوشته شاید راهی برای رفع این مشکل باشد. مهدی در ویکی‌سپیسز فضایی درست کرده که نکات لازم برای برگزاری یک کنفرانس را جمع کند.

تصحیح اشتباه در مورد صفت اولین در نوشته‌ی قبلی

امروز چند ساعت وقت گذاشتم و جستجول مفصل‌تر و دقیق‌تری به خصوص در شماره‌های قدیمی نیچر انجام دادم. نکته بسیار جالب این‌جاست که غیر از چهار مقاله‌ای که ازشون اسم برده بودم ۲۶ مقاله‌ی (لینکشان را از این‌جا بردارید) دیگر هم در نیچر پیدا کردم که بعضی از نویسنده‌هاشون در ایران کار میکردهاند. جالب این که نام نویسنده‌ی بعضی از این مقاله‌ها مثل این ایرانی نیست ولی آدرس کاملا ایرانی دارند! 

 

از این ۲۶ مقاله، ۱۴تا آدرس کاملا ایرانی دارند که ۱۰تایشان در دهه‌ی ۶۰ و ۴تایشان در دهه‌ی ۷۰ میلادی چاپ شده است. ۴ مقاله هم مربوط به سال ۱۹۶۳ (۱۳۴۲) است. همچنین دو مقاله که اخیرا چاپ شده (با سه‌تای قبلی مجموعا پنج‌تا) هم در نشریات زیرمجموعه‌ی نیچر پیدا کردم که این هاست:

 

۴- حمید مبشری مباشری از آی‌بی‌بی دانشگاه تهران به همراه ۸ نفر دیگر در نیچر استراکچرال بیولوژی در سال ۲۰۰۲ (این)

۵- محمدرضا حجتی از دانشکده فیزیولوژی دانشگاه شهرکرد به همراه ۶ نفر دیگر در نیچر نوروساینس در سال ۲۰۰۵ (این)

 

و دو تا نکته که باید در مورد نیچر بگم. یکی این که نشریات زیرمجموعه‌ی نیچر با خود مجله متفاوتند و طبیعتا  معمولا اعتبارشون از نشریه‌ی اصلی کمتر است. و دیگر این که در این مجله‌ دو نوع نوشته چاپ می‌شود (فهرست مندرجات آخرین شماره). دسته‌ی اول از نوع خبر و تحلیل هستند که در آنها نام ایران زیاد آمده و دسته‌ی دوم محتوای علمی دارند و مقاله، نامه و ... نامیده می‌شوند که هرکدام کارکرد و ساختار خودشان را دارند. اعتبار نامه‌ها از مقاله‌ها بیشتر است.

 

مقالات مجله‌ی نیچر بیشتر از نوع بیولوژی و پزشکی و مسایل نزدیک به این‌هاست. البته شاید بدانید که این یک گزاره‌ی کلی برای علم است! یکی از مقالات فیزیکی که در آن دیدم، مقاله‌ی جلال صمیمی استاد دانشکده‌ی خودمان است که اوایل سال ۵۸ وقتی ایشان مشهد بوده‌اند، چاپ شده است.

 

برای این که مطمئن بشم چیزی از دستم در نرفته، در تمام سایت نیچر دنبال کلمه‌ی ایران گشتم که ۱۰۸۱ مدخل پیدا کرد (اعم از خبرها و مقاله‌هایی که به چیزی در ایران مثلا زلزله‌ی بم ارجاع داده‌اند). ۳۰۰تاشو نگاه کردم، ولی دیگه خسته شدم. اگر چیز جدیدی در بقیه پیدا کنم، خواهم نوشت.

 

با این بی‌دقتی‌ای که کرده بودم، نوشته‌های قبلی‌ام ایراد پیدا کرد که برای رفع آن تصحیحاتی تا حد امکان کوچک به آنها اعمال کردم. بابت اشتباهی که کردم عذر میخواهم، ولی اشتباه من از ارزش کار کسانی که بعد از حدود سی سال کاری با این کیفیت انجام دادهاند، کم نمیکند. جالب است که این مقالهها آنچنان قدیمیاند و آنچنان گسستی در اطلاعات رخ داده که در این سالها بارها گزارهی نیچر تمام ایرانی نداریم گفته شده بود و صدای کسی درنیامده بود.

قدیمی‌ترین مقاله‌ی فیزیکی که یک ایرانی در اون بوده

حالا که بحث اولین داغه یک داستان اولین تعریف کنم. چند سال پیش انجمن فیزیک ایران از مردم خواسته بود که اگر اطلاعی از قدیمی‌ترین مقاله‌ی فیزیکی که یک ایرانی در اون بوده دارند، به انجمن خبر بدهند. در حقیقت انجمن یک مقاله می‌شناخت و می‌خواست مطمئن شود که از اون قدیمی‌تر هم هست یا نه. تا وقتی من اونجا بودم، جواب منفی بود.

 

قدیمی‌ترین مقاله‌ای که پیدا شده، متعلق به کمال جناب است که در سال ۱۹۳۷ هنگامی که در کلتک بوده با استفتس و بونر در فیزیکال ریویو منتشر کرده است. این مقاله را می‌توانید اینجا پیدا کنید. متاسفانه به دلایل حق مالکیتی اجازه انتشار آن روی وبلاگم را ندارم ولی اگر به فیزیکال ریویوهای قدیمی دسترسی ندارید و این مقاله را می‌خواهید به من بنویسید تا برایتان بفرستم.

 

کمال جناب –که خوشبختانه در قید حیات است- داستان آشنایی‌اش با میلیکان -کسی که برای اولین بار، بار الکترون را اندازه گرفت- و این که چگونه شد که پایش به کلتک باز شد را چند سال پیش در جلسه‌ی افتتاحیه‌ی باشگاه فیزیک تعریف کرد. خیلی خوشحالم از این که دیدم که این مرد چقدر سرپا و با روحیه است.

 

یافتن این مقاله چند دقیقه‌ای بیش از انتظار وقتم را گرفت. چون انتظار نداشتم املای جناب، Djanab باشد و اجبارا تمام مقالات پیش از ۱۹۴۰ که نویسنده‌شان در کلتک بوده را در فیزیکال ریویو جستجو کردم. مجموعا ۲۱۱ مقاله که شصت و دومین مقاله، مقاله‌ی جناب بود.

 

با جستجو در سایت کلتک، دوبار نام جناب را خواهید یافت.

اولین مقاله‌ی تمام ایرانی در نیچر بعد از حدود سی سال-3

۱- ایسنا بخشی از نوشته‌ی وبلاگی من رو منتشر کرده است، همین طور خبری که اکبر نوشته است.

 

۲- چند نفر لطف کرده‌اند و به زبانهای مختلف نسبت به خطر تبلیغ ابراز نگرانی کرده‌اند. اول پیشنهاد می‌کنم که نوشته‌ی مریم را در مورد روزنامه‌نگاری علمی بخوانید*. من هم مثل اکثر پیشنهاد دهندگان از خودشیفتگی ملی‌مون خیلی می‌ترسم. از خبرهای مثل ستاره‌ی دنباله‌دار ذهن اینشتین بگیر تا انواع مردهای علمی سال. از نامه‌های اولین فلان چیز کار ایرانی بوده بگیر تا باور عمومی اول بودن رتبه‌ی هوش ایرانی در جهان. اتفاقا دقیقا به همین دلایل است که فکر می‌کنم باید روی یک کار واقعی تبلیغ کرد. برای کم رنگ کردن اثرهای پیش گفته. برای به وجود آوردن این باور عمومی که این کار دو سال طول کشیده. که این آدمها قدم به قدم رشد کردند. که گروه‌های زیادی در ایران به نزدیکی این استاندارد رسیده‌اند که معروف نیستند. که اصولا باید گروه‌های متوسط زیادی باشند که یک گروه شاخص ظهور کند. امیدوارم تبلیغ روی این پیشرفتهای واقعی باعث حذف تبلیغ روی پیشرفتهای نوابیغی باشه!

 

۳- خیلی از نگرانیها به‌جاست. خبر جدید ایسنا با عنوان "چه كسي‌مي‌گويد ايران نمي‌توانددوباره پيشتازعلم جهان باشد؟" نشون می‌ده که سکان داره از دست پژوهشگران واقعی خارج می‌شه و دست تبلیغاتیها می‌افته.

 

* خیلی تابلوست اگه آدم تبلیغ نوشته‌های زنش رو بکنه؟

اولین مقاله‌ی تمام ایرانی در نیچر بعد از حدود سی سال-2

در ادامه‌ی نوشته‌ی دیروز:

علیرضا، سیما و اکبر و مریم هم در این مورد نوشته‌اند. هفتان به نوشته‌ی من لینک داده و صبحانه هم خبر را منتشر کرده است.

در ضمن بخش قابل توجه‌ای از این افتخار را باید به حساب مرکز گذاشت.

اولین مقاله‌ی تمام ایرانی در نیچر بعد از حدود سی سال

آرش افراز، روزبه کیانی و حسین استکی از دانشگاه شهید بهشتی و آی پی ام در شماره‌ی اخیر مجله‌ی نیچر مقاله‌ای دارند که بعد از حدود سی سال اولین مقاله‌ی تمام ایرانی در نیچر محسوب می‌شود. پیش از این و در سالهای اخیر سه مقاله در زیرمجله‌های نیچر چاپ شده بود، که یک یا چند نویسنده ایرانی داشت.

۱- حسین رضایی دلویی از بخش رادیولوژی دانشگاه مشهد به همراه ۱۵ نفر دیگر در نیچر ژنتیکس در سال ۱۹۹۹ (این).

۲- فرید نوربخش از دانشکده ایمنی‌شناسی دانشگاه تهران به همراه ۳ نفر دیگر در نیچر ریویوز نوروساینس در سال ۲۰۰۳ (این).

۳- پریسا عدیمی،  مهدی میرسعیدی، سهیلا خلیل‌زاده و داوود منصوری از موسسه تحقیقات بیماریهای ریوی دانشگاه شهید بهشتی به همراه ۲۸ نفر دیگر در نیچر ژنتیکس در سال ۲۰۰۵ (این).

 

مقاله داشتن در نیچر، یکی از نقاط عطف علم ایران است که چندین سال بود که برنامه‌ریزان علمی نزدیک شدن به آن را پیش‌بینی می‌کردند. از بزرگی مجله‌ی نیچر همین بس که در بخش Rapid-Communications ، نود درصد مقالات را پیش از فرستادن به داور رد می‌کنند! و شاید تنها مجله‌ای باشند که هیچ توضیحی در مورد دلیل رد کردن مقاله نمی‌دهند و به تقاضای فرجام هم رسیدگی نمی‌کنند.

 

از دیگر نشانههای اهمیت نیچر این است که اگر معیارهای جایزه‌ی تحقیقاتی که برای مقاله‌های سال ۲۰۰۴ در نظر گرفته شده بود* برای سال ۲۰۰۶ هم اعمال شود (که با دولت و وزیر جدید بعید است)، جایزه‌ی تحقیقاتی چاپ مقاله در نیچر، حدود ۴۰ میلیون تومان است.

 

چند اقدام نافرجام از اطرافیانم برای چاپ کردن مقاله در نیچر در یکی دو سال اخیر سراغ دارم که یکیش مربوط به گروه خودمان است. مقاله‌مان جزو آن گروه ۹۰ درصدی‌ای که حتی داوری هم نمی‌شوند، ارزیابی شد. نسخه‌ی پیش از چاپش اینجاست.

 

استکی و گروهش کاملا در دنیا شناخته شده‌اند به طوری که حتی خود مجله‌ی نیچر در مقاله‌ای از وضعیت علم در ایران که سال گذشته چاپ شد، به این گروه پرداخته است. خیلی واقعه‌ی بزرگی در علم ایران است. به این گروه تبریک می‌گم و براشون آرزوی موفقیت می‌کنم و امیدوارم باز هم نیچر ایرانی ببینیم. دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش.

 

فکر می‌کنم باید تا می‌توانیم روی این واقعه و اهمیتش تبلیغ کنیم. برای درک مفهوم علم و پیشرفت علمی در جامعه بسیار مفید است و جلوی انواع شامورتی‌بازی رو می‌گیرد. از سانلی هم ممنونم که این خبر را داغ داغ به من داد.  

 

* کل جایزه‌ی تحقیقاتی سال ۲۰۰۴ دانشگاه شریف ۱۰۰ میلیون تومان است که ۱۰ میلیونش مال رییس است.