دین‌داران دین بی‌دینی

مکالمه‌ای بین سه نفر از بنیان‌گزاران مکانیک کوانتومی: ورنر هایزنبرگ، پل دیراک و ولفگانگ پاولی در سال ۱۹۲۷ برگرفته از:

 

جز و کل

نوشته‌ی ورنر هایزنبرگ

ترجمه‌ی حسین معصومی همدانی

مرکز نشر دانشگاهی

چاپ دوم ۱۳۷۲

صفحه‌های ۸۶-۸۸ (فصل علم و دین).

 

در این میان پل دیراک به ما پیوسته یود. او تازه یا به بیست و پنج سالگی گذاشته بود و اصلا اهل مدارا نبود. به اعتراض گفت:« نمی‌دانم ما چرا داریم درباره‌ی دین بحث می‌کنیم؟ اگر ما صداقت داشته باشیم - و دانشمندان باید داشته باشند - باید اذعان کنیم که دین مشتی حرف نادرست است که هیچ پایه‌ای در واقعیت ندارد....»

 

من اعتراض کردم:« حکم شما درباره‌ی دین فقط بر پایه‌ی سواستفاده‌های سیاسی است که از آن شده است، و چون از هرچیزی در جهان می‌توان سواستفاده کرد - از جمله از ایدئولوژی کمونیستی که شما همین الان بیان کردید - این گونه حکمها را اصلا نمی‌توان پذیرفت....»

 

پل دیراک در جواب گفت:« من علی‌الاصول با اساطیر دینی مخالفم. ساده‌ترین دلیلش هم این است که اساطیر دینی مختلف با یکدیگر تعارض دارند. به هر حال، فقط تصادف باعث شده که من در اروپا به دنیا بیایم نه در آسیا ...»

 

بدین ترتیب بحث ادامه یافت، و همه‌ی ما از این‌که ولفگانگ خاموش مانده است در تعجب بودیم. البته گاهی رو ترش می‌کرد و گاهی پوزخندی می‌زد، ولی چیزی نمی‌گفت. آخر سر ناچار از او خواستیم که نظرش را بگوید. اول قیافه‌اش کمی شگفت‌زده شد و بعد گفت:« خوب، خوب دوست ما دیراک هم دینی دارد، و مهمترین اصل دینش این است: خدا وجود ندارد و دیراک پیامبر اوست.» همه خندیدیم، از جمله دیراک، و بدین طریق آن عصر در سالن پذیرایی هتل به پایان آمد.

اخلاق مترویی

امروز با مترو آمدم دانشگاه. در ایستگاه شریف یکی دو دقیقه‌ای وقت گذاشتم تا از خروج مسافرین از دروازه‌ها آمار بگیرم. شاید بدانید که در سیستم جدید مترو برای خروج از ایستگاه باید بلیطتتان را داخل دستگاه کنید، چون هزینه برحسب مسافت محاسبه می‌شود.

جالب بود که حدود نیمی از افراد این کار را نمی‌کردند و به قیمت دویدن سریع و کوبیده شدن احتمالی دروازه به بدنشان حوصله‌ی قرار دادن کارت را نداشتند یا شاید هم حس قانون و دولت‌ستیزی هم‌وطنانمان مانع این کار ساده می‌شد.

با دقت خوبی قانون‌مداران دانشجو بودند یا ظاهر دانشجویی داشتند. ظاهرا فقط دانشجویان هنوز آن‌قدر قانون‌پذیر و آرمان‌گرا هستند که حال دست در جیب کردن و کمک به سیستم را دارند که البته آنها هم به زودی .... بعله!

 

دروغ مصلحت آمیز

رضاامیرخانی نویسنده‌ی خوبی است و طبیعتا تخیل قوی‌ای دارد. از سوی دیگر ظاهرا در دنیای ایشان، جعل واقعیت اگر به قصد خیر باشد نه تنها مذموم نیست که پسندیده است. آقای امیرخانی سرلوحه ۳۱ مرداد را به داستانی که با تخیل قوی‌شان از روی عکسی ساخته‌اند، اختصاص داده است. داستان پیچیده و احساس برانگیز ایشان بر عبارات زیر استوار است:

 

تقدير مي‌كنم از تو، به خاطرِ نكته‌سنجي‌ات كه تا حريفت را با پرچمِ رژيمِ اشغال‌گرِ قدس نگريستي، به فراست دريافتي كه در مقابلِ يك رفتارِ غيرفردي، بايستي مقابله به مثل كرد.

 

تقدير مي‌كنم از تو از طرفِ يك انسان. به خاطرِ بي‌نظمي‌ات، به خاطرِ عدمِ رعايتِ پروتكل، به خاطرِ در آوردنِ پرچمِ جمهوريِ اسلامي از ميله‌ي پرچم‌هاي سالن كه قطعا امري است كه موجباتِ جلبِ توجهِ سايران را فراهم مي‌آورد...

 

نیازی نمی‌بینیم که شما را به سایت المپیاد ریاضی ارجاع بدهم و بگویم اگر توانستید در مورد پرچم چیزی بیابید. نیازی هم نمی‌بینم که شما را به توضیحات امید نقشینه زیر نوشته‌ی رضا ارجاع بدهم. حتی نیازی نمی‌بینم که شما را به اصل داستان از زبان قهرمان آن و تفاوت اصولی‌اش با داستان رضا ارجاع دهم. شما را به نوشته‌ی کامران و پیامهای آن هم ارجاع نمی‌دهم.

 

آقای امیرخانی متاسفم که مثل اکثریت هموطنانمان، حرفت حتی اگر آن را بنویسی، برایت باد هواست. متاسفم که هیچ تعهدی در مقابل نوشته‌ات نداری و دلیلی نمی‌بینی که اشتباهت را اصلاح کنی، حالا اصلاح جاهایی که نوشته‌ات را آب طلا گرفته و به دیوار زده‌اند پیشکش. آقا رضا! بعید است که مرا به خاطر بیاوری چون معمولا سال پایینیها، سال بالاییها را می‌شناسند و نه برعکس، ولی دوست مشترکی داریم که حدود یکسال پیش در المپیاد فیزیک اسپانیا حاضر بوده و می‌دانم که همدیگر را زیاد می‌بینید. می‌مردی اگر نوشته‌ات را قبل از انتشار به این دوست یا خیل المپیادیهایی که می‌شناسی نشان می‌دادی و می‌فهمیدی که سوتی داده‌ای؟

 

آقا رضا پیامهای نوشته‌ی کامران رو خوندی؟ من از شما بابت جفایی که به المپیادیها و معلمهایشان کردی، طلبکارم. دیدی که پیام‌گزارها فکر می‌کنند که جنسیت و مکتبی بودن در انتخاب تیم ضریب دارد؟ خستگی جلسه‌های انتخاب تیم به تنم ماند.

 

و برای کامران و خوانندگانش. نمی‌دانم شما چند نمونه پسر ۱۶-۲۰ساله دیده‌اید، ولی داشتن کرک بر صورت، برای کسی که می‌خواهد نشان بدهد که مرد شده، طبیعی است. یک سر به دبیرستانها بزنید و قیافه‌ها را مرور کنید.

و همین‌طور برای پیام‌گزارانی که مسایل غیرعلمی را در انتخاب تیم دخیل می‌دانند. یک رفتار طبیعی و شناخته شده‌ی انسانی این است که کسانی که با فاصله‌ی اندک از امتیازی محروم شده‌اند، عوامل دیگری را در موفقیت سایرین دخیل بدانند که البته در اکثر موارد بعد از گذشت چند سال، موضعشان عوض می‌شود. یکی نوشته که در دوره‌ی اول دخترخانمی –که اتفاقا از آشنایان خانوادگی من است- از عضویت در تیم ایران، به جرم مونث بودن، محروم شده است. در دوره‌‌ای که من در این مسابقه شرکت کردم، خانمی عضو تیم ایران شد. تا سالها بودند دوستانی که سواد ایشان را زیر سوال می‌بردند و می‌گفتند که چون دختر بود، عضو تیم شد یا اخیرا شنیدم که چون اعضای کمیته اکثرا تهرانی هستند (تهرانی یعنی چه؟) و لابد شهرستانی ستیز، اکثر اعضای تیم تهرانی اند. این چیزها را جدی نگیرید.

 

رضا بگویم خدا با تو چه بکند که باعث شدی ما فحش بخوریم.

 

پی‌نوشت: پیمان یک یادداشت گذاشته و گفته که لینک نوشته‌ی سيدجليلِ كاظمي‌تبارِ اميركلايي در صفحه‌ی اصلی لوح وجود دارد. ممنونم از تذکرت ولی من همچنان از رضا انتظار دارم که اولا خودش یادداشتی بنویسه و به اشتباهش و به دلیل آن، اشاره بکنه، ثانیا لینک این نوشته را زیر نوشته‌ی خودش قرار بده تا مردم ادامه‌ی بحث را ببینن. و سوم این که انتظار داشتم پیش از انتشار از صحتش مطلع بشه. برای کسی مثل رضا خیلی بده که اشتباه به این بزرگی انجام بده. اونم اشتباهی که می‌تونست با یک تماس ساده (مثلا) با دوست نزدیک مشترک هر سه‌تامون، جلوش رو بگیره. هرچند دیدن این لینک در صفحه‌ی اول یک کمی نظر من رو تعدیل کرد.

 

پی‌نوشت ۲: امید نقشینه پیام گذاشته و در آن آدرس وبلاگی که برای این موضوع درست کرده را معرفی کرده است. در این وبلاگ نوشته‌های مرتبط جمع شده و سابقه‌ی داستان نوشته شده است که پیشنهاد می‌کنم حتما بخوانیدش نکات بسیار جذابی دارد. 

نمی‌دانستم که این نوشته در همشهری هم چاپ شده است و این به نظرم گناه و مسوولیت فرد مورد نظر را بسیار بیشتر می‌کند. در اخلاقی که من به آن عادت کرده‌ام و البته بارها شنیده‌ام که در تعصب به آن آدم فناتیکی هستم، دقت در نوشتن فرض بسیار مهمی است و از آن مهمتر اصلاح اشتباه و عواقب احتمالی آن تا حد امکان است، که ظاهرا در استاندارهای رضا امیرخانی نیست.

اصلا درک نمی‌کنم که کسی با عمد یا از روی اشتباه چیزی بنویسد که چندهزار یا چندده‌هزار خواننده و پیامدهایی از نوع احساساتی شدن دارد و هیچ عذاب وجدانی در اصلاح آن نداشته باشد.

آمریکایی-ایرانی

انوشه انصاری آمریکایی-ایرانی است. اما نمی‌دانم چرا اکثر واکنشها به حضور! ایشان افراطی است. یعنی یا ایشان ایرانی است و ادامه‌ی مسیر خواجه نصیر تا حسابی و یا ایشان آمریکایی است و آنچه که هست به ایرانیها نامربوط.

 

حد وسطم آرزوست. یافت می‌نشود.

حمایت یا عدم حمایت؟

برخلاف اعضای تیم رباتیک دانشگاه صنعتی شریف که معتقدند از جمله عوامل عمده فرار مغزها، عدم حمايت مادي و معنوي از نخبگان است، به دو دلیل معتقدم که از جمله عوامل عمده فرار مغزها، حمايت مادي و معنوي از نخبگان است.

 

نخست آن که این حمایتها پله‌ای است. یعنی با دسته‌ای از آدمهایی که کاملا حمایت می‌شوند و دسته‌ای که اصلا حمایت نمی‌شوند، طرف خواهیم بود. به فرض که مرجع تشخیص نخبگی درست بوده باشد (که بسیار جای شک دارد)، و واقعا بهترینها جدا شده باشند، دلسردی آدمهای درجه دو که اتفاقا شاید در حال حاضر بیشتر لازم باشند، عامل فرارشان است.

 

و دلیل دوم آن که اخیرا بازی‌ای راه افتاده که مرزهای تعریف نخبگی را جوری جابه‌جا کنیم که شامل ما هم بشه! یا از اون بدتر عوض این که کار خوب انجام بدیم سعی کنیم حداقلهای نخبگی را برآورده کنیم. مثل دبیرستانها که به جای آدم بار آوردن دانش‌آموزانشان، برای کنکور طراحیشان  می‌کنند یا بچه‌های علاقه‌مند به المپیادی که به شکل کاملا تصادفی! به بخشهایی از فیزیک که در المپیاد نیست، بی‌علاقه‌اند.

 

بگزارید بازار آزاد خودش سره و ناسره را جدا کند.

فهمیده شدن از همه چیز مهمتر است

سرم شلوغ است و ذهنم درگیر. از نامنسجم بودن نوشته عذر می‌خوام.

 

۱- نوشته‌ی دیروز را بخوانید. بیش از این که ادعایی کرده باشم، سوال مطرح کرده‌ام. نوشته‌ی مارس یا مریخ هم در این مورد است.

 

۲- یکی از دلایلی که با گیر دادن به املای دیگران مشکل دارم، گره خوردن غلط املایی با کم سوادی است که متاسفانه خودم هم در این دام زیاد می‌افتم و از غلط املایی گرفتن از دیگران لذت غیر منصفانه‌ای می‌برم.

 

۳- فکر می‌کنم چندصد سال پیش باسوادان (معمولا کاتبان) برای جدا کردن خود از عوام روی فنونی (مثل املای صحیح) تاکید کردند تا بتوانند از رانت نخبگی استفاده کنند که اثرش تا به حال مونده، چیزی مثل رفتار کنونی دانشگاهیها. شاید برای کم اثر کردن این رفتار است که فیزیک‌پیشه را به فیزیکدان ترجیح می‌دهم.

 

۴- می‌پذیرم که جاهای رسمی قانونی برای رسم‌الخط داشته باشند ولی چرا باید کسی را مجبور کنیم که در نامه‌های خصوصی یا وبلاگش رسم‌الخط مرسوم را پی بگیرد؟ به خصوص که ممکن است این تغییر در بلند مدت باعث کارایی زبان شود.

 

۵- به تعبیر انتخاب طبیعی در زبان که در نوشته‌ی مارس یا مریخ به کار برده‌ام، خیلی علاقه دارم. هر نگارش جدید یک جهش است. اگر خوب باشد باقی می‌ماند و اگر بد باشد نه. متخصصین به طور متوسط جهشهای بهتری تولید می‌کنند.

 

۶- فکر نمی‌کنید این نگاه بالا به پایین به کسانی که دیکته‌شان ضعیف است، باعث می‌شود کسانی که می‌توانند چیزی بنویسند که شما می‌فهمید ولی غلط دارد، ترجیح بدهند ننویسند؟ به خصوص اگر اعتماد به نفس پایینی داشته باشند. این ترویج فرهنگ شفاهی نیست؟ مثل گیر دادن به لهجه‌ی دیگران در زبان انگلیسی که تنها نتیجه‌اش منزوی شدن طرف است. ادعا می‌کنم که سخن و نوشتار برای فهمیدن یکدیگر است نه کلاس گذاشتن!

 

۷- برای حامد ع. که به گسست فرهنگی ترکها اشاره کرده: زبان انگلیسی به اندازه‌ی زبان ترکی تغییر ضربه‌ای نداشته است. ولی یک انگلیسی زبان در خواندن شکسپبر اگر نه بیشتر از یک فارسی زبان در خواندن سعدی، حداقل در همان مرتبه مشکل دارد. تازه شکسپیر فاصله‌ی زمانی کمتری با ما دارد. فکر می‌کنم پویایی زبان و این که بعد از چندصد سال مشکل در خواندن داشته باشی، فرض است.

 

۸- مرجع درست بودن کیست؟ شاید در موارد ساده‌ای که پشتوانه‌ی استواری دارد (مثل توجیه) رای دادن ساده باشد. ولی می توان و می‌توان و میتوان به این سادگی نیست.

 

۹- اگر مفهوم "غلط دیکته‌ای" را قبول کنیم، باید هر آن که هست گیریم! دقیقتر آن که "اگر" قبول کنیم غلط و درست داریم با این فرض (که چندان هم بد نیست) که هیچ دونفری مثل هم نمی‌نویسند، N-۱ نفر غلط می‌نویسند! این تازه قبل از بحث اعراب گذاری است!

 

۱۰- بچه‌ی یکی از دوستان موقع دیکته نوشتن، از دیکته‌گو پرسیده این کلمه مال کتاب دوم است با سوم. چون توی یکی جداست و توی دیگری سرهم.

 

۱۱- عرف یا قاعده فرهنگستان یا بزرگان ادب؟ اولی را مکتوب کنید تا شروع دعوا باشد. دومی چندان ثابت نیست و سومی نیاز به تعریف بزرگ و توافق غیرممکن بین بزرگان دارد.

 

۱۲- مقام فرهنگستان مثل مرجع تقلید و دانشمند علوم طبیعی مقام توصیه کننده است. تصمیم و اجرا با مصرف کننده است. این که نظریه‌ی تکامل درست است یا نه با این که شما می‌خواهید بهش باور داشته باشید یا به بچه‌تون تدریس شه فرق داره. طبیعتا عصبانی می‌شم اگر کسی نخواهد تکامل را قبول کند، ولی در این که طرف حق داره قبول نکنه شک ندارم. (الان قاف به شک نداشتن من گیر می‌ده، من شک ندارم که باید به طرف حق بدم!)

 

۱۴- قرارداد رسم‌الخط چیه؟ یک نفر ادعا می‌کرد که اگر نوشتارهای معمول را با هم شباهت سنجی کنی (همبستگی) شباهتشان با هم از شباهتشان با رسم‌الخط غیرمعمول خوانده شده‌ی او، بیشتر نیست.

 

۱۵- دوستان فیزیکی می‌دانند که آن یک نفر محمد خرمی است. من حرفش را قبول ندارم و برخلاف او پیوستگی را پیوستگی می‌نویسم نه پی‌وسته‌گی ولی به نظرم حق دارد اینجوری بنویسد.

 

۱۶- دارم از حق هنجارشکنی دفاع می‌کنم هرچند شاید هنجارشکن نباشم.

ملاک املای غلط

نتیجه‌ی جستجو در گوگل:

 

توجیه            ۳۸۷۰۰۰ مورد

توجیح            ۱۸۰۰۰  مورد

 

میزارم            ۱۴۶۰۰۰ مورد

میذارم           ۱۲۵۰۰۰ مورد

 

برای این که بشه با صراحت گفت املای فلان کلمه غلطه، عددهای بالا باید چه خاصیتی داشته باشند؟

واژه سازی

زین پس به جای واژه‌ی غریب و بیگانه‌ی ماتریس یا میتریکس از واژه‌ی اصیل پارسی ماتریکس استفاده کنیم.

مقاله‌ی ایرانی در نیچر کم ارزش است

یکی از روزنامه نگارهای معروف و برجسته‌ی یکی از روزنامه‌های معروف و برجسته از خودشون اظهار نظر دروکردن که مقاله‌ی ایرانی در نیچر ارزش کار شدن در روزنامه رو نداره.

روز زن و مادر

به سبک هپلی:

 

- چرا روز مادر و روز زن یکیه؟

- سوال بعدی لطفا.

دو مقاله پربیننده در PNAS

PNAS یکی از معتبرترین مجله‌ها در شاخه‌ی کاری ما محسوب می‌شود. یکی از جاهایی که مرتب بهش سر می‌زنم٬ بخشی در سایت این مجله است که ۵۰ مقاله ای را که اخیرا بیشترین بازدید کننده را داشته‌اند، نشان می‌دهد. دوتا از مقاله‌هایی که امروز دیدم٬ اینها هستند:

Brain response to putative pheromones in l.. women

Brain response to putative pheromones in h... men

نقطه‌چینها کلمه‌هایی هستند که احتمالا می‌توانید حدس بزنید. این‌جوری نوشتم که سر و کله‌ی موتورهای جستجو اینجا پیدا نشه!

الان که دارم این نوشته را می‌نویسم٬ این دو مقاله به ترتیب رتبه‌ی نهم و بیست و چهارم آن فهرست هستند. دو مقاله با موضوع بسیار شبیه٬ توسط یک گروه و تقریبا در یک زمان منتشر شده‌اند و خیلی مورد بازدید قرار گرفته‌اند! به خصوص بخش مربوط به زنان٬ در مقایسه با مردان٬ از استقبال بیشتری برخوردار بوده است!

شاید دوستانی که در چند وقت اخیر به تحلیل گوگل ترندز پرداخته‌اند (مثل مهدی و امین) و احتمالا پیش فرضهایی در مورد جامعه دانشگاهی داشته‌اند، به این نکته علاقه‌مند باشند.

مچ گیری!

ساجده برای نوشته‌ی قبلی یادداشت گذاشته که:

من می‌گم خیلی خوبه ها ... ولی نگاه کنید چند‌تا از پستهای اخیرتون مچ‌گیری بوده و انهدام افراد. من می‌ترسم حرف بزنم از من هم سوتی بگیرین :))

۱- به دو دلیل عمده، اکثریت نوشته‌های اخیرم مچ‌گیری بوده است. اول این‌که می‌خوام کوتاه بنویسم و دوم این‌که اصولا تربیت شدم برای نکته پیدا کردن و گیر دادن. یعنی این‌که شغلم اینه!

۲- "انهدام" رو قبول ندارم. از نظر تو گوشزد کردن اشتباه دیگران انهدام محسوب می‌شه؟ ضمنا توجه کن که در اکثر موارد (به جز قوچانی) تقریبا اظهار نظری در مورد نوشته نکردم و فقط مورد را برجسته کردم.

۳-"افراد" رو هم قبول ندارم. به این دلیل که در اکثر موارد از "فردی" اسم نبرده‌ام.

۴- فکر می‌کنم سیستم به آدمهای مچ‌گیر نیاز داره. شما هر‌چی هزینه‌ی سوتی دادن را برای کسی که یک تریبون در اختیار داره، را بالا ببرید احتمال سوتی دادن را ...

ادامه نوشته

شریعتی

با همه‌ی حرفهای حامد در نوشته‌اش راجع به شریعتی موافق نیستم ولی از بعضی از جمله‌هاش خیلی خوشم اومد. مثل:

فکر کنم تجربه من و بسیاری از هم نسلانم از مواجهه با شخصیت و آثار شریعتی تا حدی خوبی مشابه باشد: حرکت روی منحنی علاقه، عشق، بی تفاوتی و انتقاد. پس چیزی که می نویسم احتمالا صرفا روایت شخص من نیست بلکه می تواند روایت نماینده ای از بخشی از یک نسل باشد.

یا:

تازگی ها نقش او را در شکل گیری تفکرات اول انقلاب هم به تر می شناختم و به تصور خودم نتایج منفی تفکراتش را در عمل می دیدم. ضمن این که کمی با آثار فلسفی و کلامی جدید آشنا شده بودم و می دانستم که نظریه پردازی درست و حرف دقیق زدن با آن نوع هیجان و عمل انقلابی معمولا به سختی جمع می شود.

یا:

آیا این همه شریعتی بود؟ نه! نسل ما در کنار رها شدن از چنبره تفکرات شریعتی و نقد بر آن؛ شخصیت شریعتی را هم به کنار گذاشت. به باور من این همان جنبه ای از او است که هنوز هم می تواند در زندگی فردی و حرفه ای ما الهام بخش باشد.

شرق و غرب!

از سرمقاله‌ی امروز شرق:

از علم و هنر كه عبور كنيم در جهان واقع نيز چين براى ايران نماد «بعد مسافت» است. گذشته از راه هاى طولانى بيابانى و كوهستانى كه سفر ايرانيان به چين را سخت مى ساخت، در جهان جديد حتى با اختراع هواپيما نيز سفر به چين طولانى تر از سفر به اروپا است. در اين سفر نه فقط فاصله جغرافيايى بلكه گردش و چرخش كره زمين از شرق به غرب راه كسانى را كه مى خواهند از ايران (غرب) به چين (شرق) سفر كنند دشوار مى سازد و تغيير ساعت ها سبب مى شود آنگاه كه از سپيده دم خود به چين سفر مى كنيم دريابيم كه همچنان در سپيده دم آنها به سر مى بريم. گويى راهى را نپيموده ايم. گويى سفر به چين با جغرافيا، با خلقت و با طبيعت سر ناسازگارى دارد.

آقای سردبیر شرق و غرب غیر از سیاست در جغرافی هم تعریفی دارد که بد نیست یاد بگیرید!

پی‌نوشت: احسان هم مستقل از من به چیزهای دیگه‌ای گیر داده.

پی‌نوشت ۲: مقاله‌ی على اكبر رضايى را هم ببینید. بخشی از مقاله:

هنگامى كه نگاهم به سرمقاله روزنامه شرق افتاد ارزيابى دوستى به خاطرم آمد كه بعضاً نوشته هاى قابل تامل برادر عزيز محمد قوچانى را رشك آور اما اشك آور مى ناميد! رشك آور از جهت زيبايى نوشتار و اشك آور از جهت كم توجهى به حوزه هاى تخصصى مباحث. اگر آن روز چندان با اين ارزيابى وى همراه نبودم امروز با خواندن مطلب ايشان در نحوه انتقاد به نزديكى ايران و چين بلافاصله عبارت قصار آن دوست به ذهنم متبادر شد.
هر چند آقاى قوچانى در نگارش اين مطلب تبحر نويسندگى خود را به خوبى به نمايش گذارده، اما براى نگارش اين مطلب به دستاوردهاى علمى حوزه روابط بين الملل عنايت كافى نشان نداده و تحليل تجويزى خود را بر دوش مفروضى بسيار شكننده استوار كرده است.

برزیل فیلتر شده!!!

کلمه‌ی برزیل فیلتر شده! مثلا در این صفحه روی برزیل کلیک کنید! حتی پرچم برزیل هم سانسور شده!

نظرسنجی سایت فیفا

باهوشترین ملت دنیا (ایرانیها را می‌گم دیگه!) کمر همت بسته‌اند که نسل نظرسنجی ناشناس اینترنتی را منقرض کنند!

لابد دیده‌اید که در نظرسنجی سایت فیفا شصت و چند درصد رای دهندگان علی کریمی را به عنوان بهترین گلزن جام جهانی پیش‌بینی کرده‌اند!!!

کرایه تاکسی

سه نفر از چهار مسافر تاکسی‌ای که امروز سوار شدم با راننده سر ۵۰ تومان بحث مفصل (و حتی فحش و لگد زدن به در ماشین) کردند. نمی‌دونم آنهایی که یک حالی به حجم نقدینگی دادند فکر اینجاشو کرده بودند؟ یعنی قیمت اعصاب مردم را حساب کرده بودند؟ آها یادم نبود تورم ریشه‌ی روانی دارد و اینایی که قیمت بالا می‌برند یک مشت خائن‌اند که قصد شیطنت دارند.

در جواب سوال حامد در مورد کرایه‌ی تاکسی و آژانس٬ مسیرهایی که من دارم اینجوری تغییر کرده.

۵۰۰ ---> ۵۵۰ یا ۶۰۰

۱۰۰---> ۱۵۰ یا ۲۰۰

۲۰۰ ---> ۲۵۰ یا ۳۰۰ (همونی که دعوا شد)

۲۵۰۰ ---> ۲۵۰۰

۳۰۰۰ ---> ۳۵۰۰

ماهی هفت سین

از ۷ تا ماهی که دو خانواده از نزدیکانم مجموعا برای سفره ۷ سین خریده بودند فقط ۳تاشون تا پایان عید دوام آوردند. اگر به سرنوشت این ماهیها و همین طور سرنوشت سایر آبزیانی که از رها کردن این ماهیها در آبهای روان صدمه میبینند علاقهمندید٬ به نظر میرسد که راهی جز تحریک حس ضد عرب هموطنانمان ندارید. کاری که سال گذشته با تبلیغ روی اینکه ماهی نماد خوشبختی چینی است و علت بودنش سر سفره حرف سین در آغاز سمک است٬ قصد انجامش را داشتند.

مارس یا مریخ؟

دیشب شبکه‌ی سه یک فیلم علمی‌تخیلی در مورد مریخ نشان می‌داد . در این فیلم سیاره‌ی مربوطه را مارس خطاب می‌کردند. مثلا: چه انتظاری داری اینجا مارسه!

آها یادم نبود برره داشت زبان فارسی را خراب می کرد.

پی نوشت:

من یک کمی کوتاه نوشتم و در نتیجه به نظر حرفم نامفهوم شده است.به طور خلاصه به روند انتخاب طبیعی در زبان معتقدم. با  این فرض که زبان چیزی ...

ادامه نوشته

به طور متوسط

جناب استاد اقتصاد در مورد این‌که افزایش دستمزد ساعتی به تمایل مردم به افزایش ساعت کار منتهی می‌شود یا کاهش آن* فرمودند مطالعات نشان می‌دهد که در مورد خانمها تمایل به کاهش ساعت کار و در مورد آقایان تمایل به افزایش آن وجود دارد و توضیحاتی در مورد خانه و خانواده و از این حرفها دادند. به بغل دستیم گفتم که برای علمی شدن این گزاره و جلوگیری از مشکلات بعدی بهتر بود که یک به طور متوسط به جمله‌اش اضافه می‌کرد.

بغل دستی (که مهندس است) گفت که این عبارت مشکل را برای کسانی که ذهن مهندسی دارند حل میکند (ما هم بوقیم دیگه!) و اضافه کرد: می‌گن از یک پزشک پرسیدند به طور متوسط روزی چند تا مریض می‌بینی گفت خیلی متغیر است.

 

این نوشته در مورد فمنیسم را بخوانید. چیزی که به خصوص توجه من را جلب کرد استفاده مناسب از مفهوم به طور متوسط است. مثلا به جای

 

 پس منطقی این است که این موسسه در اینجا خانمها را استخدام کند نه آقایان را...

 

گفته شده

 

 پس منطقی این است که این موسسه در اینجا بیشتر خانمها را استخدام کند تا آقایان..

 

ضمن این‌که کلا از این نوشته بسیار لذت بردم.

 

* حامد قبلا در مورد این مساله نوشته است. این و این.