بزن تا صدای سگ بده!
به عنوان یک شریفی سابق معتقدم دانشجویی که کارت نشون نده رو باید اینقدر زد که صدای سگ بده.
به عنوان یک شریفی سابق معتقدم دانشجویی که کارت نشون نده رو باید اینقدر زد که صدای سگ بده.
مدتی است که دارم روی طرح درس فیزیک پلیمر برای دانشجویان دکتری (و احتمالا کارشناسی ارشد) کار میکنم. درس خاصی که احتمالا جز فارغالتحصیلهای مکتب رامین در زنجان (مثل فرشید) و رییس (که بیشتر به درسهای عمومیتر مثل بیوفیزیک و ماده چگال نرم متمایل است)، در آینده نزدیک مدرس دیگری نخواهد داشت.
قصد دارم یک ترکیب از کتاب دوی و ادواردز (که همه چیز را با دقت محاسبه کرده) و کتاب دوژن (که همه چیز را شهودی توضیح داده) درس بدهم به علاوه کتابهایی مثل کشسانی و مکانیک آماری لانداو به عنوان کتابهای جانبی.
چیزی بین ۵۰ تا ۱۰۰ تمرین برای طول ترم در نظر گرفتهام که هر وقت چیزی به ذهنم میرسد یادداشتش میکنم. ضمن اینکه بخشی از نمره را برای مقاله درسی (ترم پیپر) در نظر گرفتهام که این روزها مشغول فکر کردن به موضوعاتش بودم.
همهی این داستانها متعلق به پیش از دیروز بعدازظهر است. در حقیقت مدتها بود که به دانشگاه به اصطلاح شریف رفتوآمد نمیکردم و یادم رفته بود که چه اتفاقاتی برام افتاده و از چه چیزهایی نفرت دارم و یادم رفته بود که قسم خورده بودم بعد از فارغالتحصیلی پامو اونجا نذارم. خدا رو شکر که دیروز قبل از این که خیلی دیر شه یه چیزهایی یادم اومد.
۱- دیروز مراسم چهلمین روز خاکسپاری شهدای گمنام در شریف بود. اتفاقا یکشنبهها روز جلسات هفتگی گروه ماست. اعضای غیرشریفی گروهمان را دیروز به دانشگاه راه ندادند.
سگها دو نوعند. یک نوع تربیت شده و یک نوع تربیت نشده. سگهای تربیت شده تشخیص میدهند که جلوی چه کسی را باید بگیرند و چه کسی را نه. سگهای تربیت نشده پاچهی همه را می گیرند و تنها کسانی از آنها عبور میکنند که زورشان زیاد باشد.
۲- مقالهای را داشتیم برای مجلهای میفرستادیم. مجله ۱۰ دقیقه به ما فرصت داده بود که ۳ مگابایت اطلاعات را بفرستیم. خط دانشگاه به اصطلاح شریف نمیتواند این مقدار اطلاعات را در این زمان بفرستد. یعنی ارسال از دانشگاه تقریبا تعطیل است و فرض بر این است که ما فقط مصرف کنندهی اطلاعات هستیم دیگران غلط کردهاند که بخواهند بفهمند در اینجا چه خبر است و مثلا صفحهی شخصی کسی را ببینند.
۳- عصبانی نیستم.
پینوشت: به نظر میرسد کوتاهنویسی من باعث سوتفاهم شده است. شاید منطقیتر بود که این نوشته را حذف میکردم ولی علاقه ندارم که چیزی را که گفتهام محو کنم.
در هر حال قصد توهین نداشتم و فقط سعی کردم به این نکته اشاره کنم که این بخش از سیستم دانشگاه مثل بسیاری از جاهای دیگرش روی نجابت مردم حساب باز کرده است. اجازه ورود بیش از این که تابع کار داشتن یا نداشتن شما در دانشگاه باشد تابع میزان هوچیگریتان است. باز هم تکرار میکنم که قصد توهین به نگهبان که تنها گناهش این است که دیگری از او خواسته که کاری ابلهانه (به نظر من) انجام دهد و در مقابل آن چندرغازی بگیرد٬ نداشتم. باید به هوشمندی آن کسی که نگهبان را با شما درگیر میکند و خودش در جای امن مینشیند آفرین گفت.
پینوشت دوم: به صراحت میگویم قصد توهین به نگهبانان را نداشتم. هر چند میپذیرم که چنین برداشتی از نوشتهام ممکن است. از هرکس که ناخواسته ناراحتش کردهام عذر میخواهم. به طور طبیعی باید این نوشته را حذف کنم ولی اولا حذف یک نوشته حتی اگر اشتباه کرده باشم را صحیح نمیدانم و ثانیا این توضیحات را برای رفع سوتفاهم کافی میدانم. بحثهای نظرات دیگران را بخوانید.
نزدیک دو سال با یکی از نگهبانان دانشگاه همسایه دیوار به دیوار بودیم و من با این نگهبان دوست بودم.
همچنین ایمیلهای این دانشگاه این قدر نامطمئن هستند که بعضی از بچههای لیسانس برای فرستادن مدارک لازم برای فرار مغزها از یاهو استفاده میکنند.
چهار-پنج ساعت است که ایمیل دستم نمیرسد. فردا و پس فردا هم که تعطیل است. شنبه هم بین تعطیلیها و یکشنبه تعطیل! فکر کنم رفت تا دوشنبه.
پی نوشت: ۵شنبه ساعت ۴ درست شد. امیدوارم چیزی از دست نرفته باشد.