جمله قصار-13
وقتی که دانشجو بودیم برای استادمون مقاله مینوشتیم. الان هم که استادیم مقالههای دانشجوهامون رو مینویسیم. پس کی نوبت ما میشه؟
وقتی که دانشجو بودیم برای استادمون مقاله مینوشتیم. الان هم که استادیم مقالههای دانشجوهامون رو مینویسیم. پس کی نوبت ما میشه؟
شاید تا به حال این صفحه را دیده باشید. در این صفحه، با دادن آدرس وبلاگتان میتونین قیمتش را دربیاورید. مجموعا به ۷۱ وبلاگ در وبلاگم ارجاع (لینک) دادهام. قیمت تمام این وبلاگها را حساب کردم* و به ترتیب نزولی مرتب و رتبه بندیشان کردم، یعنی به گرانترین عدد یک و به ارزانترین عدد ۷۱ را نسبت دادم. در مسایلی مانند این مساله، انتظار دارم که شکل تابعیت قیمت از رتبه به صورت توانی با نمای منهای یک باشد. این انتظار از جنس همان انتظاری است که در دستهی دیگری از مسایل برای تابع گاوسی وجود دارد. یعنی انتظار داریم تابع توزیع خطای اندازهگیری یک داده، گاوسی باشد و اگر نبود تازه به یک مسالهی جذاب برخورد کردهایم.
نموداری که مشاهده میکنید، نمودار قیمت برحسب رتبه در کاغذ تمام لگاریتمی است و شیب خط سفید منفی یک است. فهرست قیمتها را هم اینجا گذاشتهام.
انتظار ما از شیب منفی یک به خصوص برای رتبههای بالا برآورده میشود. رتبههای پایین وبلاگهایی هستند که به طور نسبی کم خواننده و کم ارجاعند و در نتیجه قیمتشان پایینتر و خطای قیمتشان بالاتر است. ضمن این که احتمالا روش قیمت گذاری برای این مجموعه چندان کارا نیست. در نتیجه انحراف از خط برایشان چندان عجیب نیست.
نکتهی جالب دیگر دو افت کوچک ولی محسوس در این نمودار است. رتبهی یک تا ده کم وبیش روی یک خطند. همین طور دوازده تا بیست و سه و بیست و چهار تا چهل ودو ولی این سه خط نسبت به هم دررفتگی کوچکی دارند که با خواندن نام وبلاگها هم قابل پیشبینی است.
ده وبلاگ اول اکثرا به دلایل غیر وبلاگی مهمند. یعنی یا نویسنده در خارج از وبلاگستان آدم مهمی است یا ساختار نوشتنش به مقاله نویسی شباهت دارد. دستهی دوم را وبلاگ نویسهای معروف اسم گذاری میکنم. کسانی که یا مدت طولانیای است که مینویسند یا موضوع جذابی دارند و یا مرتب مینویسند و زیاد ارجاع گرفتهاند و دستهی سوم یا تازهکارند یا زیاد مرتب نمینویسند.
گذار بین دستهی اول و دوم حدودا بین ژرف، مازیار ناظمی، آقبهمن، عاقلانه و خط قرمز رخ میدهند و این گروه در حقیقت بین این دو دسته هستند. گذار دستهی دوم و سوم هم در لنیوم، سولوژن، تفتستان، تراموا، چند واژه و شوپه رخ میدهد.
این گذارها میتواند شبیه تحلیلی که انجام دادم، نشان دهندهی یک مشخصهی ذاتی سیستم باشد یا به دلیل ضعف مدل قیمتگذاری به وجود آمده باشد و نظریهی آخر این است که من در ارجاع دادن به بعضیها که در آن ناحیهها هستند کوتاهی کرده باشم که در این صورت شکافها پر میشوند. در مجموع طرفدار فرضیهی اول هستم.
* برای نگارشهای مختلف آدرس قیمتهای مختلفی محاسبه میشود! در تمام موارد http:// را نگه داشتم و www را حذف کردم. در آخر تمام آدرسها هم یک / گذاشتم.
امروز مهدی حیدرثانی یک سخنرانی در مورد نانوخوشهها و نانونقصها در الماس داشت. نکتهی جالب بحثی بود که مردم سر all-electron بودن یا نبودن داشتند. در این مقیاس شما میتوانید تمام جزییات الکترونها را در نظر بگیرید یا به جای آن ازیک نوع متوسط موثر استفاده کنید.
به حامد گفتم مشکل ما یک مرتبه از مشکل اینها بزرگتر است. مشکل ما all-atom بودن یا نبودن است. یعنی در نظر گرفتن جزییات اتمها و یا جایگزین کردنشان با متوسط.
دستهای از کتابها هستند که به آنها کتابهای تکنشستی میگویم. این کتابها را در یک نشست خواندهام. البته قطعا به جز کیفیت کتاب، عواملی مانند حجم، موضوع، علاقهی لحظهای، سابقهای که از نویسنده در ذهن دارم، وقت آزادم و ... هم تاثیر دارند.
امروز به فهرست کتابهای تکنشستیام یکی اضافه شد.
انجیلهای من
اریک امانوئل اشمیت
قاسم صنعوی
نشر ثالث
چاپ اول ۱۳۸۵
پ.ن: مریم هم در موردش نوشت. بهترین توضیحی که میتونم بدم همون جملهی مریمه. عیسای ناصری، خود باور ندارد که مسیح موعود است و پیلاطس حاکم رومی با فرضهای فیزیکالیستی همه چیز را توضیح میدهد.
بیشترین تراکم دوستان من، بعد از تهران، در شهرهای آمستردام، تورنتو و لسآنجلس است. در شش ماه اخیر، سه درخواست پسادکتری به آدمهای متفاوت دادهام که تصادفا دقیقا در این سه شهر هستند*. اولین درخواستم کم و بیش پذیرفته شد، ولی پذیرش قطعی موکول به یافتن بودجهی لازم شد که بعد از سه ماه خبردار شدم که تامین نشده است. برای درخواست دوم فقط مدارکم را فرستادم ولی دیگر پیگیری نکردم. درخواست سوم امروز پذیرفته شد. اگر خدا بخواهد و اگر در طول یک شب تا صبح قوانین کشور عزیزمان عوض نشود، چند ماه دیگر رفتنی هستیم.
* فاصلهی زیر ۱۰۰ کیلومتر را داخل شهر فرض کردهام.
۱- رفتم از پایاننامهام کپی بگیرم. دستگاه خراب بود و کپی ۱۶۰ برگ کاغذ، حدود دو ساعت طول کشید.
۲- وسط خیابون سیبک چرخ ماشین شکست. سامان کلی حال داد و چند ساعتی برام وقت گذاشت.
۳- کفش پلوخوری پوشیده بودم. پامو زد.
۴- پام درد میکرد. برای دو طبقه بالا رفتن سوار آسانسور شدم. توی آسانسور گیر کردم.
ولی خوش گذشت. به شوخی برگزار شد!
امروز صبح دنبال کارای ماشین بودم و دیر اومدم سر کار. حدود ساعت دو نوشتهی زیر را نوشتم و گذاشتم که فردا منتشرش کنم:
چند ماه پیش، قبل از این که علیرضا از ایتالیا بره انگلیس، ازش پرسیدم اونجا رفیق پیدا کردی؟ گفت نه. وقتی بهش گفتم این که خیلی بده، گفت آخه از نظر من تعریف رفیق کسیه که آدم باهاش گل کوچیک بازی میکنه.
رفیق من یک سالی میشه که گل کوچیک بازی نکردم، درست از وقتی تو رفتی.
بعد نشستم سر کارم. حامد هم همون موقعها رفت دانشگاه. امروز قرار بود نسخهی آخر آخر پایاننامه رو درست کنم و از فردا راه بیفتم که بدمش دست مردم. نمیدونم چرا گشتم و آهنگ تیتراژ کولهپشتی رو از اینجا پیدا کردم و گذاشتم که در زمینه خونده بشه. آخرین چیزی که داشتم اصلاح میکردم، صفحهی سپاسگزاری بود. جاتون خالی ترکیب آهنگ و اسامیای که داشتم مرور میکردم، باعث شد یک ساعتی گریه کنم. وضعیت روحیم خیلی داغونه. با نرفتن سر جلسهی دفاع، زیاد فاصله ندارم. هرچی فکر میکنم انگیزهی کافی برای این کار رو ندارم.
دلم برای همتون و وقتهای خوبی که داشتیم تنگ شده. امیر، بابک، بهار، پدرام، روزبه، سام، سانلی، علی، علیرضا، فرانک، فاطمه، کوروش، مانی، محمد، مهدی، نادر، نسیم، وحید... و چندین و چند اسم دیگه که جا انداختم. مثل صفحهی سپاسگزاری پایاننامهام. و میدونم که بعدا حسرتش را خواهم خورد.
یادم نمیآد در یک روز دوبار نوشته باشم. این باشه فعلا تا وقتی که حالم بهتر شد و دوباره نوشتم.
پینوشت: مهدی و رزیتا و احسان و زهرا بهتون تبریک میگم. البته حس ششم در مورد مهدی یه چیزهایی رو حدس زده بود!
پنج داور کار دورهی دکتری شما را ارزیابی میکنند و وظیفهی تایید احتمالی شما به عهدهی ایشان است. انتخاب نفر پنجم برای من هنوز انجام نشده، چون استاد راهنما، استاد مشاور و معاون تحصیلات تکمیلی به هم احترام میگزارند و انتخاب نفر پنجم را به همدیگر تعارف میکنند.
یک فیزیکپیشهی نظریکار در مورد یک کار عددی با یک فیزیکپیشهی عددیکار مشورت میکند.
نظریکار: زمان اجرامون در طول ۱۲، سه دقیقه بوده.
عددیکار: خوب اینم از مرتبهی الگوریتمتون. پس ... طول ۱۸ میشه تقریبا یک ماه. خیلی خوبه. کاملا عملیه!
نظریکار: یک ماه!!! (با خنده) شاید برای شما عملی باشه ولی ما اصلا عادت به بیش از دو سه روز نداریم!
برای بررسی سابقهی این موضوع نوشتهی پشه در مورد بازدیدش از مدرسهی چارباغ را بخوانید. سپس نوشتهی اول شهریور (محراب مدرسه چارباغ)،نوشتهی هفتم شهریور (دربارهی خطای محاسبهی زاویه در مسالهی محراب مدرسهی چارباغ) و نوشتهی پانزدهم شهریور (سه مطلب پراکنده) را ببینید. نکات خوبی هم در بخش پیامهای دیگران این نوشتهها و همچنین پیامهایی که اشتباها زیر نوشتههای دیگر است (نوشتهی سیزدهم شهریور (جمله قصار-12) و نوشتهی شانزدهم شهریور (آقا بدجوری مغز میدزدن!))، مطرح شده است.
یکی از جذابیتهای مسالهی کوتاهترین فاصله، مفهوم جهت قبله و اهمیت آن است. البته این مساله در یک چارچوب غیرمذهبی نیز قابل بررسی است. در هندسهی خطی و حتی زندگی روزمره در مورد کوتاهترین مسیر بین دو نقطه و جهتی که برای رفتن از یک نقطه به نقطهی دیگر باید طی کرد، شکی نداریم. انتخاب خط راست به اندازهای بدیهی است که آن را قانون حمار نامیدهاند.
اما وقتی بحث سطوح منحنی پیش میآید، مساله نیاز به دقت بیشتری دارد. در این شرایط کوتاهترین مسیر بین دو نقطه که همواره روی سطح مورد نظر باشد، ژئودزی ژئودزیک نامیده میشود. در مورد خاص کره، کوتاهترین مسیر دایرهی عظیمهای است که از آن دو نقطه عبور میکند. دایرهی عظیمه، بزرگترین دایرهای است که میتوان روی یک کره کشید و از تقاطع صفحهای که از مرکز کره عبور میکند و سطح کره به وجود میآید. خط استوا یک دایرهی عظیمه است. حتی اگر به کمترین فاصلهی واقعی در فضای سه بعدی علاقه داشته باشید، میبینید که خط واصل دو نقطه در صفحهی دایرهی عظیمه قرار دارد و در نتیجه جهتی که پیشنهاد میکند همان جهتی است که کمان واصل پیشنهاد میکند.
فرض کنید به این پیچیدگیها علاقه ندارید و میخواهید از نقشههای تخت معمولی استفاده کنید. تبدیل هندسهی کروی به تخت دو مشکل برای شما ایجاد میکند. شاید از کتاب جغرافیای دورهی راهنمایی به یاد داشته باشید که قسمتهای نزدیک به قطب نقشهی تخت به طرز غیر طبیعی کشیده میشوند، در نقشهی زیر جزایر شمالی کانادا و گرینلند به طور غیرعادی بزرگ هستند. دلیل این پدیده این است که هرچه به قطب نزدیک میشویم، دایرههای با عرض جغرافیایی یکسان کوچکتر میشوند ولی روی نقشهی تخت همهی این دایرهها یکسان ترسیم میشوند.
مشکل دوم که به شرایط مرزی دورهای مربوط است و حتی اگر سطح زمین استوانهای بود نیز ظاهر میشد، ناشی از بریدن کره است. نقاطی که در شرقیترین و غربیترین بخش نقشه هستند، در عمل روی زمین با یکدیگر همسایهاند اما روی نقشه از یکدیگر دورند.
بگزارید ببینیم این دو مشکل در قبلهیابی چه تاثیری دارند. فرض کنید روی دایرهای به شعاع یک متر به مرکز قطب شمال حرکت میکنید و میخواهید همیشه رو به سوی قبله داشته باشید. شهود شما و حل مساله روی کره به شما میگوید، سویی که به آن نگاه میکنید تغییر نمیکند. ولی روی نقشهی تخت شما از انتهای بالا-راست نقشه تا انتهای بالا-چپ نقشه حرکت میکنید و در نتیجه راستای مکه از جنوب غربی با سرعت بسیار بالایی به جنوب شرقی حرکت میکند و از آن بدتر این که بعد از عبور از یک خط فرضی (خروج از سمت چپ نقشهی تخت و ورود از سمت راست آن) باید ناگهان نزدیک به ۹۰ درجه بچرخید.
با استفاده از روش مرسوم استفاده از حالت حدی نشان دادم که مختصات تخت، برای جهتیابی مناسب نیست. ولی نکتهی جالب دیگری که وجود دارد به هم خوردن مطلق تصور ما از جهت در مواردی است که با فاصلههای زیاد یا عرضهای جغرافیایی زیاد سروکار داریم. به عنوان مثال تورنتو در عرض جغرافیایی بالاتری نسبت به مکه قرار دارد و شهود تخت به ما میگوید که جهت قبله جنوب شرقی است ولی در عمل قبلهی تورنتو شمال شرقی است. دایرهالمعارف انکارتا این توانایی را دارد که کوتاهترین مسیرهای کمانی را روی نقشهی تخت نمایش دهد. شکل زیر کمان واصل مکه-تورنتو را روی نقشهی تخت نشان میدهد و میبینید که جهت قبلهی تورنتو شمال شرقی است.
چرا؟ باز هم از یک مثال حدی بهره میبریم. فرض کنید درست روی نقطهی قطبی شمال ایستادهاید و یک قدم از مکه دور میشوید. کمان واصل شما و مکه از قطب میگذرد. بنابراین جهت قبله شمال است. این واقعه در عرضهای جغرافیایی بالا رخ میدهد.
با کمک این ایده مسایل جذابی میتوان طرح کرد. یکی از مسایل انتخاب تیم ملی المپیاد فیزیک ایران در بهار ۸۰ (اولین دورهای که من عضو کمیته بودم) که شهرام شریعتی طرح کرده بود، یافتن مکان هندسی نقاطی بود که قبلهشان در راستای شرقی-غربی است. برخلاف انتظار جواب این مساله مدار مکه نیست. اگر مکه روی استوا بود، جواب سوال استوا بود ولی در این حالت جواب پیچیدهتری داریم.
فرض کنید در فاصلهی یک کیلومتری کعبه هستید. جواب کروی و تخت با یکدیگر متفاوتند؟ خیر. دههزار کیلومتری و در عرضهای جغرافیایی بالاتر چطور؟ بله. هزار کیلومتر و در عرضهای جغرافیایی نه چندان بالاتر چطور؟ این دو عدد را برای مدرسهی چارباغ محاسبه کردهام. جواب روش کروی ۴۴.۸ درجه از غرب به جنوب و جواب روش تخت ۴۳.۵ درجه از غرب به جنوب است.
دوباره به مبحث مورد علاقهی من یعنی خطا رسیدهایم. خطای پذیرفته شده و طبیعی در رو به جهت خاصی ایستادن، یک مرتبهی بزرگی از اختلاف این دو عدد بیشتر است. بنابراین دو روش جواب یکسانی میدهند. یادآوری میکنم که مقادیری که اختلافشان از خطا کمتر است، یکیاند.
از دو روش ظاهرا متفاوت-که در واقع یکی هستند- میتوان برای زاویهیابی استفاده کرد. روشی که من در اینجا نوشتهام و فایل متمتیکایش اینجاست. و روشی که یکی از خوانندگان معرفی کرده و روابطش اینجا نوشنه شده و فایل متمتیکایش اینجاست. البته پیشنهاد میکنم در استفاده از این روابط دقت کنید. چون اولا در تبدیل عددهای لاتین و فارسی، ترتیب عددها و جهت عدد صحیح و اعشاری به هم ریخته است. ثانیا یک منفی در روابط جا افتاده است.
پینوشت: دوستان در وبلاگ موعود روز هفتم لطف کردهاند و بخش عمدهی نوشتههای زاویهسنجی مرا (اینجا و اینجا) بازمنتشر کردهاند. برایشان این پیغام را زیر نوشتهشان گذاشتهام.
ممنونم از بررسی بی طرفانه ی شما. لازم است یادآوری کنم ادعایی در مورد این که کدام یک از دو جهت صحیح است ندارم و حتی در نقل ادعای پشه از کلمه ی داستان استفاده کرده ام. چنین ادعایی نیازمند حضور در محل و اندازه گیریهای محلی است. اگر دقت کرده باشید، این موضوع از نظر من محل ورودی به بحث جهت یابی و محاسبات مربوطه بوده است. و در ادامه ی بحث بیشتر به ضرب و تقسیمهای مربوطه پرداخته ام و حتی مساله ذوقبلتین برایم از مدرسه ی چارباغ جذابتر بوده است.
شاید صحبتهای رییسجمهور در مورد کنفرانسهای خارجی و دزدی مغزها را خوانده باشید و حتی مثل یاسر و اکبر و آرش واکنش نشان داده باشید. بخش مورد علاقهی من در این سخنرانی در زیر آمده است.
همچنين در اين كنفرانسها درصدد هستند مغزهاي نخبه را شناسايي و آنها را جذب كنند.
عجیبه به نظرتون؟ نظر رییسجمهور برآیند نظر رایدهندهها نیست؟ اصلا مگه به طور کلی تمام اروپا و آمریکا غرق فساد و فحشا نیست؟ و اگه وضعشون خوبه به خاطر نفتهایی است که صد سال پیش از ما دزدیدن، اگر هم پیشرفتی دارن به خاطر مغزهای ایرانیه که دارن ناسا رو میچرخونن. این نامههای مملو از ایرانی شیفتگی تا حالا دستتون نرسیده؟ راستی مگه نمیدونین که المپیادیها و رتبههای بالای کنکور در سال اول تحصیلشون از دانشگاههای خارج! دعوتنامه دریافت میکنن؟ این همه حمالی و مصبیت و تحقیرهای اپلی کردن و ویزا گرفتن فیلمشونه. نوشتهی من در مورد کامران بهنیا رو مگه نخوندین؟ یا جوابی که به اکبر در پیامهای این نوشته دادم؟ خارجیها اصولا در حال دزدی از ما هستند. ولی ما تازگیها عقلمون رسیده. ندیدن تمام پیشرفتهای اخیرمون رو هیچ جا چاپ نکردیم؟
دوستان عزیز! حالا هی دکتر به ماتحت مبارکتون ببندید. هی خودتون رو نخبه بچپونین اینور اونور. هی نامهی ایرانیها اولین بودن و فلان ایرانی در دستشویی ازش آب طلاخارج میشه، برای همدیگه بفرستین. هی قیافهی عالمانه بگیرین و آخرشم غر بزنین که ایران جای زندگی نیست. خدا رو شکر این بد بودنش به رفتارهای شما هیچ ربطی نداره!
۱- قلعهنوعی به نظرم در بلند مدت مربی موفقی خواهد بود. اعتراضهای پراکندهی اخیرم، بیشتر به انتقادهای بیربط و ناجوانمردانهای بود که به برانکو میشد. سیستم آرژانتینی برای ایران در آسیا خیلی خوب جواب میده. دفاع محکم و حمله بیبرنامهی مبتنی بر خلاقیت فردی. فکر میکنم امروز سوریه را خواهند برد. نوشتهی اخیر آرش را هم ببینید.
۲- در جملهی قصار ۱۲ در مورد لبخند زدن نوشته بودم. ولی راستش داستان برعکس شده، همه خیلی خوب و مودب و خوشبرخورد شدهاند و هر خواستهی معقول و غیر معقولی را با روی باز میپذیرند. احساس مریض رو به موتی را دارم که همه برایش دل میسوزانند.
۳- دوستی برای نوشتهی مدرسهی چارباغ زیر نوشتهی جملهی قصار پیغام گذاشته است. ایشان فکر کرده بودند که من یک اشتباه مرسوم در قبله یابی را انجام دادهام که مفصلتر در مورد آن خواهم نوشت. ولی روش پیشنهادی ایشان و من یکی است و جوابهای یکسان میدهد. دو فایل متمیکا (این و این) تهیه کردهام که با وارد کردن طول و عرض جغرافیایی سه نقطه، زاویه را به دو روش مختلف، یکی که من استفاده کردهام و دیگری که در اینجا آمده است، حساب میکند که البته جوابها یکی است. در این فایلها، Pو T به ترتیب طول و عرض جغرافیایی هستند. اندیس صفر مربوط به زاویهی راس و اندیس یک و دو، دو نقطهی دیگر هستند.
فرض کنید یک آلمانی قرار بوده تا آخر ماه (پنجشنبهی گذشته) به شما در مورد درخواستتان پاسخ بدهد ولی تا امروز جوابی نگرفتهاید. کدام گزینه درست است؟
الف) طرف آلمانی است ولی به دلیل تهاجم فرهنگی، روحیهی آلمانی ندارد.
ب) طرف آلمانی است ولی میداند که شما ایرانی هستید!
ج) طرف آلمانی است ولی شما در ایران زندگی میکنید و گم شدن ای-نامه در ایران چیز عجیبی نیست.
د) جواب منفی است و طرف رودرواسی داره!
علیرضا: توی این روزهای آخر همه سعی میکنن بهت ثابت کنن که توی این سالها، خیلی بهت کمک کردن و الانم دارن کمک میکنن. لازم نیست با کسی بحث کنی. به همه لبخند بزن!
یک "چیز" افتاده روی زمین دستشویی را بخوانید!
خانمی را میشناسم که چون محل کارش یک دستشویی بیشتر نداشت و آن یکی هم طبیعتا متعلق به آقایان بود، عذرش را خواستند. حتی با وجود این که داوطلبانه دستشویی نمیرفت!
برانکو مربی کوچک و ترسویی بود. از ستاره های مسلم فوتبال ایران مانند عنایتی، کاظمیان، مبعلی و طالبلو در تیم ملی استفاده نمیکرد و به جای آنها بازیکنان نورچشمیاش مانند نصرتی و میرزاپور را به زمین میفرستاد. برانکو برای آینده تیم ملی پشتوانهسازی نکرد زیرا هرچند که تعداد زیادی از بازیکنان تیم قهرمان در بوسان را به بازی میگرفت ولی پیرمردهایی مانند دایی و گل محمدی هم ثابت بازی میکردند.
امیرخان مربی بزرگ و شجاعی است. نامها برایش مهم نیستند. بازیکنان خوبی مانند نصرتی و میرزاپور را به بازی میگیرد و عنایتی، کاظمیان، مبعلی و طالبلو را نیمکتنشین میکند. امیرخان برای آینده تیم ملی پشتوانه سازی میکند. چهرههای جوانی مانند محمود فکری را به تیم ملی اضافه کرده است.
پ.ن. (۱۶ شهریور): به نکات فوق گناه نابخشودنی برانکو در این که گلهای تیمش از ضربات ایستگاهی به دست میآمد را اضافه کنید! ولی امیرخان روی این تاکتیک کار کردهاند!
در برنامهی صندلی داغ از آقای پورمحمدی وزیر کشور پرسیدند که شما با آقای رییس جمهور اختلاف نظر هم دارین؟ ایشون فرمودند (نقل به مضمون):
خوب بالاخره در جلسه بحث میشه. من یه چیزی میگم. سایر وزرا یه چیزی میگن. رییسجمهور یه تصمیم دیگهای میگیره!
من: ببین اگه یادت باشه چهار سال پیش توی آخرین بحثی که کردیم، این حرف رو بهت زدم.
یک رییس سابق: جدی؟ ولی در هر حال باید خوشحال باشی، چون این قدر حرفتو قبول کردم که هرجا نشستم گفتم حرف خودمه!
از ۲۳ نفری که مربی کوچکی! مثل برانکو برای جام جهانی انتخاب کرده بود، ۱۵ نفرشان در تیم منتخب ۲۳ نفرهی مردی که با خرد جمعی فوتبالشناسان انتخاب شده است (امیر قلعه نویی) و قرار بود تحول ایجاد کند، حضور دارند. از بین آن هشت نفر گلمحمدی، بختیاری زاده و دایی بازنشسته شدهاند. زندی هم در دوران جدید که ایران برای همه ایرانیان نیست، کنار مانده است. زارع و نویدکیا که جانشینش شده بود به همراه صادقی مصدومند. برهانی و شجاعی هم که در اردوی قبل امیرخان بودند.
البته تلویحا فرمودهاند که با این ویرانهای که تحویل گرفتیم جز این نمیشه کاری کرد!
زاویهها را در مسالهی مدرسهی چارباغ با دقت درجه گزارش کردهام. به عنوان مثال زاویهی چرخش پیامبر در نماز دوقبلهای را ۱۵۷ درجه نوشتهام. این عدد را میتوانستم به صورت ۱۶۰، ۱۵۷، ۱۵۶.۸، ۱۵۶.۸۰ یا ۱۵۶.۸۰۵ گزارش کنم ولی چرا ۱۵۷ را انتخاب کردم؟
علوم تجربی و فیزیک به عنوان نمایندهی آنها دقیقند. این دقت به معنی مرتکب نشدن خطا نیست، بلکه به معنی در نظر گرفتن خطاست. یعنی همواره ناحیهی اعتبار ادعا مشخص است. گزارش آن عدد به صورت ۱۵۷ به معنی این است که ادعا کردهام که دقت محاسباتم یک درجه است و بیش از این (مثلا دهم درجه) ادعایی ندارم.
یک درجه را از کجا به دست آوردهام؟ اجازه بدهید منشا خطاها را بررسی کنیم. اولین خطا، خطای مکانیابی است. تمام نقاط مورد بررسی بناهایی با ابعاد چند ده یا چندصد متر هستند به اینها خطای ناشی از چسباندن عکسها به یک دیگر توسط گوگل را که از همین مرتبه است اضافه کنید. در مجموع برای طولهای حدود ۱۰۰۰ کیلومتر خطایی از مرتبهی صدمتر مرتکب میشویم که به معنی داشتن پنج رقم معنیدار است. فرض میکنم که گوگل به خطای یک درصدی کروی نبودن زمین دقت کرده است.
اما خطای دیگر ناشی از انحنای زمین است. میدانیم که جمع زوایای مثلث روی سطوح منحنی ۱۸۰ درجه نیست. در مورد خاص کره و برای مثلثهای کوچک خطا از مرتبهی نسبت مساحت مثلث به مساحت کره است. در این مثال خاص که با طولهای ۱۰۰۰ کیلومتری سروکار داریم این نسبت یک درصد است. یعنی در مجموع سه زاویه از مرتبهی درجه خطا مرتکب شدهایم. این خطا را میتوان با مقایسهی طول کمان و طول وتری که دو نقطهی مورد نظر را به یکدیگر وصل میکند نیز تخمین زد. نسبت این دو مقدار از مرتبهی نسبت سینوس نصف زاویهی راس و خود نصف زاویهی راس است که در مسالهی ما ۴-۵ درجه است. از مسایلی مانند آونگ میدانیم که نسبت سینوس به خود زاویه در زوایای کوچکتر از ۶ درجه با خطای کمتر از یک درصد، یک است.
با در نظر گرفتن این که مبنای مقایسهها جهتیابی قبله است که در بهترین حالت چند درجه خطا دارد* و بحثهای فوق، عددهایم را با دقت درجه گزارش کردم.
مسالهی جذاب دیگر بررسی این زاویهها با در نظر گرفتن انحنای زمین است. یکی از کارهایی که میتوانستم انجام دهم، استفاده از روابط هندسه روی سطوح کروی (با مراجعه به جزوههای قدیمیام از درس هندسهی دیفرانسیل خرمی) بود، ولی ترجیح دادم مساله را به روش دیگری حل کنم.
از هر سه نقطه یک صفحه میگذرد و زاویهای که ما دنبالش میگردیم (مثلا) زاویهی بین صفحهی مکه-مدینه-مرکز زمین و صفحهی بیتالمقدس-مدینه-مرکز زمین است. معادلات این صفحهها و بردارهای عمودشان را با کمک متمتیکا و طول و عرض جغرافیایی نقطهها که از گوگل ارث به دست آوردم، حساب کردم و با کمک ضرب داخلی این زاویهها را به دست آوردم. زاویهها را برای مقایسه با دقت هزارم درجه نوشتهام که کار درستی نیست. اعداد درون پرانتز، از روش قبلی به دست آمدهاند.
زاویهی مسجد الحرام-مدرسهی چارباغ-مسجد الاقصی= ۴۴.۷۶۲ (۴۴.۱۹۰)
زاویهی مسجد الحرام-مدرسهی چارباغ-اهرام ثلاثه= ۴۰.۷۱۴ (۴۰.۱۰۶)
زاویهی مسجد الحرام-مدرسهی چارباغ-مسجد النبی= ۱۵۶.۹۲۷ (۱۵۶.۸۰۵)
همان طور که دیده میشود، به دلیل محدب بودن سطح همهی زوایا در روش دوم از روش اول بزرگترند و همه در بازهی خطای یک درجهای قرار میگیرند. همچنین تفاوت در مثلث کوچکتر (آخرین داده) از دوتای دیگر کمتر است. به طور خلاصه زاویههای گزارش شده در نوشتهی قبلی درست و قابل استنادند.
اما محل تغییر قبله، مسجد النبی نبوده است. چون مکان مسجد ذوقبلتین را نمیدانستم، از مسجد النبی در چهار جهت اصلی 10 کیلومتر دور شدم و زاویهها را اندازه گرفتم. زاویههای به دست آمده بین 155 و 159 درجه هستند. به عبارت دیگر با این محاسبات، زاویهی چرخش پیشنماز 157 درجه با خطای دو درجه است.
باز هم تکرار میکنم. مهمترین مزیت علوم تجربی این است که نقص نسبی یا مطلق دانشتان به صورت کمی قابل ارائه است.
* به این معنی نیست که زاویه همیشه میزان خاصی و در جهت خاصی غلط است. بلکه این زاویه، توزیعی دارد که پهنای آن چند درجه است.