جمله قصار-10

این جمله‌ی قصار در ایام انتخابات دروشده است:

 

می‌دونی چرا هاشمی با احمدی‌نژاد مشکل داره؟ چون پسرشو از متروی تهران برداشته!

حمایت یا عدم حمایت؟

برخلاف اعضای تیم رباتیک دانشگاه صنعتی شریف که معتقدند از جمله عوامل عمده فرار مغزها، عدم حمايت مادي و معنوي از نخبگان است، به دو دلیل معتقدم که از جمله عوامل عمده فرار مغزها، حمايت مادي و معنوي از نخبگان است.

 

نخست آن که این حمایتها پله‌ای است. یعنی با دسته‌ای از آدمهایی که کاملا حمایت می‌شوند و دسته‌ای که اصلا حمایت نمی‌شوند، طرف خواهیم بود. به فرض که مرجع تشخیص نخبگی درست بوده باشد (که بسیار جای شک دارد)، و واقعا بهترینها جدا شده باشند، دلسردی آدمهای درجه دو که اتفاقا شاید در حال حاضر بیشتر لازم باشند، عامل فرارشان است.

 

و دلیل دوم آن که اخیرا بازی‌ای راه افتاده که مرزهای تعریف نخبگی را جوری جابه‌جا کنیم که شامل ما هم بشه! یا از اون بدتر عوض این که کار خوب انجام بدیم سعی کنیم حداقلهای نخبگی را برآورده کنیم. مثل دبیرستانها که به جای آدم بار آوردن دانش‌آموزانشان، برای کنکور طراحیشان  می‌کنند یا بچه‌های علاقه‌مند به المپیادی که به شکل کاملا تصادفی! به بخشهایی از فیزیک که در المپیاد نیست، بی‌علاقه‌اند.

 

بگزارید بازار آزاد خودش سره و ناسره را جدا کند.

دانشگاه به اصطلاح شریف-3

مدتی است که دارم روی طرح درس فیزیک پلیمر برای دانشجویان دکتری (و احتمالا کارشناسی ارشد) کار می‌کنم. درس خاصی که احتمالا جز فارغ‌التحصیلهای مکتب رامین در زنجان (مثل فرشید) و رییس (که بیشتر به درسهای عمومی‌تر مثل بیوفیزیک و ماده چگال نرم متمایل است)، در آینده نزدیک مدرس دیگری نخواهد داشت.

 

قصد دارم یک ترکیب از کتاب دوی و ادواردز (که همه چیز را با دقت محاسبه کرده) و کتاب دوژن (که همه چیز را شهودی توضیح داده) درس بدهم به علاوه کتابهایی مثل کشسانی و مکانیک آماری لانداو به عنوان کتابهای جانبی.

 

چیزی بین ۵۰ تا ۱۰۰ تمرین برای طول ترم در نظر گرفته‌ام که هر وقت چیزی به ذهنم می‌رسد یادداشتش می‌کنم. ضمن این‌که بخشی از نمره را برای مقاله درسی (ترم پیپر) در نظر گرفته‌ام که این روزها مشغول فکر کردن به موضوعاتش بودم.

 

همه‌ی این داستانها متعلق به پیش از دیروز بعدازظهر است. در حقیقت مدتها بود که به دانشگاه به اصطلاح شریف رفت‌و‌آمد نمی‌کردم و یادم رفته بود که چه اتفاقاتی برام افتاده و از چه چیزهایی نفرت دارم و یادم رفته بود که قسم خورده‌ بودم بعد از فارغ‌التحصیلی پامو اونجا نذارم. خدا رو شکر که دیروز قبل از این که خیلی دیر شه یه چیزهایی یادم اومد.

چوب واقعیت

۱- داستانی از سارتر خوانده بودم به نام چرخدنده. (از امروز صبح هم به اسم هم به نویسنده شک کردم!). خلاصهی داستان این است که در یک سرزمین کوچک خیالی انقلابی رخ میدهد و فردی به حکومت میرسد که کارهایش بعد از مدتی انقلاب دومی را میآفریند. در هنگام محاکمه، رهبر انقلاب اول به رهبر انقلاب دوم میگوید تو از من بدتر خواهی بود چون کمتر از من انعطافپذیر هستی. نفر دوم اولین تصمیمی که به عنوان حاکم میگیرد، از جنس همان تصمیمهایی است که باعث دو انقلاب شده است!

 

۲- با وجود سروصدا و تبلیغ فراوان، سهمیه‌بندی بنزین از دستور کار دولت خارج شد.

 

۳- اکثر تصمیمهای امیر قلعهنویی مشابه برانکو است. تاکید روی لژیونرها، حذف اکثر کسانی که برانکو حذف کرده بود، تاکتیک تیم، تاکید روی این که فلان بازیکن که شما میگویید بد است، خوب بود چون دستورات من را اجرا کرد، تعویض مهاجم با هافبک دفاعی، تلاش برای پیروزی ۱-۰ در تهران ...

جمله قصار-9

نیروی پنجم طبیعت: نیروی مالشی بین الکترونها

 

سوال: دمای الکترون یعنی چه؟

استاد عزیز ما: این الکترونها به هم می‌مالن، گرم می‌شن.

 

جمله قصار-8

اونی که می‌گه انسان از نسل میمونه، در مورد خودش و اجداد خودش صحبت می‌کنه.

 

پی نوشت: پسرفهمیده در این مورد نوشته.

فهمیده شدن از همه چیز مهمتر است

سرم شلوغ است و ذهنم درگیر. از نامنسجم بودن نوشته عذر می‌خوام.

 

۱- نوشته‌ی دیروز را بخوانید. بیش از این که ادعایی کرده باشم، سوال مطرح کرده‌ام. نوشته‌ی مارس یا مریخ هم در این مورد است.

 

۲- یکی از دلایلی که با گیر دادن به املای دیگران مشکل دارم، گره خوردن غلط املایی با کم سوادی است که متاسفانه خودم هم در این دام زیاد می‌افتم و از غلط املایی گرفتن از دیگران لذت غیر منصفانه‌ای می‌برم.

 

۳- فکر می‌کنم چندصد سال پیش باسوادان (معمولا کاتبان) برای جدا کردن خود از عوام روی فنونی (مثل املای صحیح) تاکید کردند تا بتوانند از رانت نخبگی استفاده کنند که اثرش تا به حال مونده، چیزی مثل رفتار کنونی دانشگاهیها. شاید برای کم اثر کردن این رفتار است که فیزیک‌پیشه را به فیزیکدان ترجیح می‌دهم.

 

۴- می‌پذیرم که جاهای رسمی قانونی برای رسم‌الخط داشته باشند ولی چرا باید کسی را مجبور کنیم که در نامه‌های خصوصی یا وبلاگش رسم‌الخط مرسوم را پی بگیرد؟ به خصوص که ممکن است این تغییر در بلند مدت باعث کارایی زبان شود.

 

۵- به تعبیر انتخاب طبیعی در زبان که در نوشته‌ی مارس یا مریخ به کار برده‌ام، خیلی علاقه دارم. هر نگارش جدید یک جهش است. اگر خوب باشد باقی می‌ماند و اگر بد باشد نه. متخصصین به طور متوسط جهشهای بهتری تولید می‌کنند.

 

۶- فکر نمی‌کنید این نگاه بالا به پایین به کسانی که دیکته‌شان ضعیف است، باعث می‌شود کسانی که می‌توانند چیزی بنویسند که شما می‌فهمید ولی غلط دارد، ترجیح بدهند ننویسند؟ به خصوص اگر اعتماد به نفس پایینی داشته باشند. این ترویج فرهنگ شفاهی نیست؟ مثل گیر دادن به لهجه‌ی دیگران در زبان انگلیسی که تنها نتیجه‌اش منزوی شدن طرف است. ادعا می‌کنم که سخن و نوشتار برای فهمیدن یکدیگر است نه کلاس گذاشتن!

 

۷- برای حامد ع. که به گسست فرهنگی ترکها اشاره کرده: زبان انگلیسی به اندازه‌ی زبان ترکی تغییر ضربه‌ای نداشته است. ولی یک انگلیسی زبان در خواندن شکسپبر اگر نه بیشتر از یک فارسی زبان در خواندن سعدی، حداقل در همان مرتبه مشکل دارد. تازه شکسپیر فاصله‌ی زمانی کمتری با ما دارد. فکر می‌کنم پویایی زبان و این که بعد از چندصد سال مشکل در خواندن داشته باشی، فرض است.

 

۸- مرجع درست بودن کیست؟ شاید در موارد ساده‌ای که پشتوانه‌ی استواری دارد (مثل توجیه) رای دادن ساده باشد. ولی می توان و می‌توان و میتوان به این سادگی نیست.

 

۹- اگر مفهوم "غلط دیکته‌ای" را قبول کنیم، باید هر آن که هست گیریم! دقیقتر آن که "اگر" قبول کنیم غلط و درست داریم با این فرض (که چندان هم بد نیست) که هیچ دونفری مثل هم نمی‌نویسند، N-۱ نفر غلط می‌نویسند! این تازه قبل از بحث اعراب گذاری است!

 

۱۰- بچه‌ی یکی از دوستان موقع دیکته نوشتن، از دیکته‌گو پرسیده این کلمه مال کتاب دوم است با سوم. چون توی یکی جداست و توی دیگری سرهم.

 

۱۱- عرف یا قاعده فرهنگستان یا بزرگان ادب؟ اولی را مکتوب کنید تا شروع دعوا باشد. دومی چندان ثابت نیست و سومی نیاز به تعریف بزرگ و توافق غیرممکن بین بزرگان دارد.

 

۱۲- مقام فرهنگستان مثل مرجع تقلید و دانشمند علوم طبیعی مقام توصیه کننده است. تصمیم و اجرا با مصرف کننده است. این که نظریه‌ی تکامل درست است یا نه با این که شما می‌خواهید بهش باور داشته باشید یا به بچه‌تون تدریس شه فرق داره. طبیعتا عصبانی می‌شم اگر کسی نخواهد تکامل را قبول کند، ولی در این که طرف حق داره قبول نکنه شک ندارم. (الان قاف به شک نداشتن من گیر می‌ده، من شک ندارم که باید به طرف حق بدم!)

 

۱۴- قرارداد رسم‌الخط چیه؟ یک نفر ادعا می‌کرد که اگر نوشتارهای معمول را با هم شباهت سنجی کنی (همبستگی) شباهتشان با هم از شباهتشان با رسم‌الخط غیرمعمول خوانده شده‌ی او، بیشتر نیست.

 

۱۵- دوستان فیزیکی می‌دانند که آن یک نفر محمد خرمی است. من حرفش را قبول ندارم و برخلاف او پیوستگی را پیوستگی می‌نویسم نه پی‌وسته‌گی ولی به نظرم حق دارد اینجوری بنویسد.

 

۱۶- دارم از حق هنجارشکنی دفاع می‌کنم هرچند شاید هنجارشکن نباشم.

ملاک املای غلط

نتیجه‌ی جستجو در گوگل:

 

توجیه            ۳۸۷۰۰۰ مورد

توجیح            ۱۸۰۰۰  مورد

 

میزارم            ۱۴۶۰۰۰ مورد

میذارم           ۱۲۵۰۰۰ مورد

 

برای این که بشه با صراحت گفت املای فلان کلمه غلطه، عددهای بالا باید چه خاصیتی داشته باشند؟

جادوی جمع و تفریق

فایل اکسلی داریم که حساب‌کتاب مالیمان را در آن می‌نویسیم. یک صفحه مربوط به مخارج، یکی درآمدها، یکی طلبها و بدهیها و صفحه‌ی آخر مربوط به این که در کدام حساب چقدر پول است و کی چقدر واریز-برداشت کرده‌ایم. بخشی از این فایل با انجام جمع و تفریق‌های مربوطه، پول نقدی که در کشوی میز است را حساب می‌کند.

بعد از بیش از یک ماه پول داخل کشو را شمردم. دقیقا همانی بود که اکسل محاسبه کرده بود. از فرط لذت کم مانده بود عربده بزنم. بعد از بیست و چند سال هنوز به جادوی جمع و تفریق عادت نکرده‌ام. بعید هم می‌دانم که زمانی برسد که عادت کنم.

جمله قصار-7

به بهانه‌‌ی کل‌کل اخیر با قاف در بخش نظرات این نوشته (۱۷ مرداد ۸۵):

 

از ج. برونوسکی در کتاب ارزشهای انسانی در قلب علم (ترجمه‌ی خسرو ریگی چاپ جیحون):

 

ولی مهمتر این که علم یعنی دموکراسی، علم یعنی مدارا با مخالفت:

 

فقط در جامعه‌ی دموکراسی و شرایط مدارا با مخالفت‌های فرد است که علم به وجود می‌آید و علم پیشرفت می‌کند. قدیمی‌ترین جامعه‌ی دموکراسی جهان، جامعه‌ی دانشمندان علوم است که مدارا با مخالفت‌های فرد، سنت واقعی آن بوده است.

سربازی: مالیات بر مذکر بودن

سربازی اجباری نوعی مالیات بر مذکر بودن است. با فرض این که مستقیم و غیرمستقیم به مذکرها حال ویژه داده می‌شود، هزینه‌های مذکر بودن را باید به این روش بالا برد. از طرفی کسانی که بیماری حاد دارند یا پدر مسن، مادر بی شوهر، برادر عقب افتاده و ... دارند از منظر حال! هزینه‌ی مورد نظر را پرداخت کرده‌اند.

آقا یکی بیاد حساب کنه ببینه چنده این مالیات لعنتی، نقدی بدیم از شرش خلاص شیم!

این بچه‌ها -3

دختر بچه‌ی ۵ ساله‌ای گربه دارد. پدر و مادرش به او گفته‌اند که اگه به گربه دست بزنی وقتی بزرگ شدی بچه‌دار نمی‌شی. این دختر از خانمی که بچه ندارد پرسیده: تو وقتی بچه بودی دست به گربه زدی؟

تصمیم گیری در مورد مسایل بزرگ

شاید این را شنیده باشید که از یک آقایی می‌پرسند چه کسی توی خونه‌ی شما تصمیم می‌گیره؟ طرف جواب می‌ده که تصمیمهای کوچیک مثل این که خونه‌مون کجا باشه، شام چی بخوریم، بچه کدوم مدرسه بره و ... رو خانوم می‌گیره. در مورد مسایل بزرگ مثل پرونده‌ی هسته‌ای ایران، طرح خاورمیانه‌ی بزرگ، پیمان کیوتو و ... من تصمیم می‌گیرم.

 

حدس بزنید وقتی دوتا بیوفیزیک‌پیشه (من و حامد) هفته‌ای ۳۰ ساعت در یک اتاق ۸ متری با هم تنها باشند در مورد چه مساله‌ی بزرگی تصمیم می‌گیرند؟

 

پی نوشت: تازه باحالیش هم اینه که هفته‌ای یک‌بار نتایج تصمیمات رو به اطلاع رییس می‌رسونیم!

واژه سازی

زین پس به جای واژه‌ی غریب و بیگانه‌ی ماتریس یا میتریکس از واژه‌ی اصیل پارسی ماتریکس استفاده کنیم.

مقاله‌ی ایرانی در نیچر کم ارزش است

یکی از روزنامه نگارهای معروف و برجسته‌ی یکی از روزنامه‌های معروف و برجسته از خودشون اظهار نظر دروکردن که مقاله‌ی ایرانی در نیچر ارزش کار شدن در روزنامه رو نداره.

جمله قصار-6

این که تو داری می‌نویسی اسمش کتابه! تز یه چیز دیگه‌ست.

مردانگی گربه ها و محققین در باغ فرمانیه

شیرزاد چند وقت پیش در مورد بهادر گربه‌ی نر مرکز نوشته بود که البته الان گربه‌ی سابقا نر مرکز است. در بخش نظرات این نوشته اسماعیل مصفا، یک شعر چند خطی در مورد سیاستهای مرکز و ارتباطش با مردانگی نوشته است. امروز با چند نفر که دراین مورد صحبت کردم نظر اسماعیل را تایید کردند! طفلکی جعفر آقا که قراره عامل باشه! البته به قول شیرزاد شاید قافیه تنگ اومده بوده.

ارزش افزوده

حكم پرداخت ديه ۱۶۹ نفر ديگر از هموفيلى‌ها صادر شد. در بخشی از این حکم آمده:

 

به افراد مجرد بالاى ۱۸سال با تحصيلات ديپلم معادل ۳۵درصد ديه كامل، به افراد مجرد با مدرك تحصيلى بالاتر از ديپلم و ليسانس معادل ۴۰ درصد ديه كامل يك انسان، به افراد مجرد با تحصيلات بالاتر از ليسانس، فوق ليسانس و بالاتر معادل ۵۰ درصد ديه كامل يك انسان تعلق گرفته است.

 

در مقایسه با سایر مبانی قیمت‌گزاری مثل مذهب و جنسیت، این نوع تغییر قیمت با دردسر کمتری قابل انجام است. چرا دولت محترم از این ارزش! افزوده، مالیات دریافت نمی‌کند؟

تشابه اسمی

میگو یک موجود دریایی بدون فلس است. اما حلال گوشت است زیرا نام دیگرش ملخ دریایی‌ست.

گراز یک جانور جنگل‌زی است. ولی حرام گوشت است زیرا نام دیگرش خوک وحشی‌ست.

انباشت تجربه؟

پاییز ۸۲ و بهار ۸۳ در جلساتی که برای بررسی امکان برگزاری المپیاد جهانی فیزیک در ایران تشکیل شده بود، با میزبانی ایران مخالفت کردم. دلیل عمده‌ی مخالفتم هم دیدن کیفیت برگزاری المپیاد در تایوان بود و این که یقین داشتم به آن استاندارد حتی نزدیک هم نمی‌شویم.

در زمستان ۸۳ برای کمک به برگزاری دعوت شدم. در این مدت عمدتا تحت تاثیر رییس که قرار بود اینجا هم رییسم باشد و این که نشانه‌های یک کار خوب را می‌دیدم (مثلا شروع برنامه‌ریزی ۲.۵ سال پیش از برگزاری) نسبت به کار خوشبین‌تر شده بودم. استدلال عمده‌ی رییس، کسب تجربه بود. یعنی اگر قرار باشد تا ابد به دلیل این که کاری را بلد نیستیم، انجامش ندهیم هیچ وقت کاری انجام نمی‌شود و بالاخره باید این ظرفیت مدیریتی، با کسب تجربه ایجاد شود.

ولی سانلی به درستی و برخلاف مشی خوش‌بینانه‌اش به این نکته اشاره می‌کند که مستندسازی و انتقال تجربه در کشور ما -از بالا تا پایین- شوخی است و اگر قرار باشد دوباره چنین کاری انجام شود، همه چیز از صفر شروع می‌شود. حتی اگر مثلا قرار باشد المپیاد شیمی برگزار شود، کسی سراغ ما نخواهد آمد، چه برسد به رویدادهایی که شباهت کمتری دارند.

کاری که مهدی شروع کرده و در وبلاگش در موردش نوشته شاید راهی برای رفع این مشکل باشد. مهدی در ویکی‌سپیسز فضایی درست کرده که نکات لازم برای برگزاری یک کنفرانس را جمع کند.