انتقال وبلاگ
تقویم-1
این نوشته، اولین نوشته از یک مجموعهی چند قسمتی در مورد تقویمه که امیدوارم قبل از سال نو همهشو منتشر کنم.
برای شماره زدن روزها و ارجاع به آنها در گذشته یا آینده، دوتا پدیدهی نجومی دم دست وجود داره، یک دورهی کامل ماه (۲۹ روز و اندی) و یک دورهی کامل خورشید (۳۶۵ روز و اندی). علت این که از گردش ماه به دور زمین یا گردش زمین به دور خورشید اسم نبردم، اینه که حتی بدون دونستن این موضوع که کی دور کی میگرده، مشاهدهی یک دورهی کامل هلال ماه یا یک دورهی کامل مسیر خورشید در آسمان ممکنه و در نتیجه حتی در زمان اختراع تقویمهای مختلف (نوعا چندهزار سال قبل) با وجود قطعی نبودن این که کی در مرکز نشسته و کی دورش میگرده، این دورهها قابل اندازهگیری و مشاهده بودهاند.
مطابق انتظار، انتخاب یکی از این دو پدیده در قسمتهای مختلف دنیا، دو دسته تقویم مختلف رو به وجود آورده. تقویمهای بر پایهی ماه مثل تقویم عربی-اسلامی، عبری و چینی، به این که در روزهای مشخص ماه، شکل هلال ماه مشخص باشه، وفادارند و تقویمهای بر پایهی خورشید مثل تقویم جولی، گریگوریای، جلالی و حتی نسخهی مدرنتری مثل تقویم جمهوری فرانسه به یکسان بودن جای خورشید در آسمان (و در نتیجه وضعیت یکسان فصلها و آب و هوا) وفادارند.
نکتهی جالب اینه که در هر دو دسته تقویم از ایدهی اون یکی هم استفاده شده. در واقع حالت ایدهآل برای طراحی تقویم اینه که یک دورهی خورشید مضرب صحیحی از یک دورهی ماه باشه، ولی متاسفانه این نسبت ۱۲.۳۷ است. از طرف دیگه تعداد روزهای یک دورهی ماه (۲۹.۵۳) هم صحیح نیست. تقویمهای مختلف به روشهای متفاونی سعی کردهاند تا حد امکان این اعدادهای غیرصحیح رو تبدیل به عدد صحیح کنند . مثلا:
۱- تقویمهای جلالی، جولین، گریگورین ۱۲ ماه حدود ۳۰ روزه دارند که جمع روزهایشان ۳۶۵ و در سالهای کبیسه (جز جولین) ۳۶۶ است.
تقویم زرتشتی ۱۲ ماه سی روزه دارد و ۵ روز به نام روزهای گاتها به آخر آن اضافه شده است.
تقویم قدیمی انگلیسی ۱۳ ماه ۲۸ روزه دارد و یک روز اضافی!
تقویم عربی-اسلامی ۱۲ ماه ۲۹ یا ۳۰ روزه دارد و هرچند یک سال قمری به یک سال خورشیدی بسیار نزدیک است ولی هر سال حدود ۱۱ روز از فصل عقب میماند.
تقویمهای چینی و عبری (تقویمهای ماه-خورشدی) به ماه پایبدند ولی تعداد ماههای سالشان متغیر (۱۲یا ۱۳) است و این تغییر را به شکلی اعمال می کنند که وضعیت فصلها تا حد امکان در سالهای مختلف یکسان باشد.
نوشتهی بعدی در مورد سال کبیسه و دلیل این که تقویمهای جلالی و گریگورین جای زرتشتی و جولین رو گرفتند، خواهد بود.
سوتفاهم
خسته شدهام. از سوتفاهم خسته شدهام. از این که از چیزی که میگم، چیزی که نگفتهام برداشت میشه، خسته شدهام. میدونم که طبیعیه و میدونم که تا حالا باید این موضوع رو یاد گرفته باشم یا حداقل عادت کرده باشم، ولی نگرفتم و نکردم. میدونم که بیاستعدادم. از این موضوع هم خسته شدهام. نتیجهی این خستگی اینه که روز به روز کمتر حرف میزنم و روز به روز با آدمهای کمتری حرف میزنم.
دوماهی میشه که میخوام وبلاگم رو به بلاگاسپات منتقل کنم و هر روز یه نوشته منتشر کنم. هفتتا نوشتهی آمادهی انتشار هم دارم، ولی نوشتهی افتتاحیه رو -که بدون اغراق ده بار ویرایش کردهام- نمیتونم نهایی کنم. از سوتفاهم احتمالی میترسم.
اشتباه کردم. خسته نشدهام، میترسم.
باد کردن
سرویس دهان و دندان
خیلی احساس بدیه که حدود یک ساعت زیر دست دوتا آدم* بشینید که به طور پیوسته مشغول صحبت به زبانی هستند که هرچند کلمات زیادی را در آن تشخیص میدهید از تعقیب مکالمه عاجزید. بدتر آن که تمام این یک ساعت رو سیخ و سمبه و لیزر بکنن تو دهنتون و در بیارن.
* دقیقترش دوتا حواست.
نامیرایی
درد
تدریس خصوصی المپیاد
این سوال را چون نمیدانستم از کی باید پرسید اینجا میگذارم.
آیا بازار تدریس خصوصی المپیاد فیزیک در ایران ظرفیت ده جلسه ی ۵۰ هزار تومنی رو در هفته دارد؟ آیا به عنوان یک شغل پایدار میشود رویش حساب کرد؟
پینوشت (۲اسفند): سوتفاهم نشه. از کارم راضیام. از مسالهای که حل میکنم خیلی راضیام. از رییسم و گروهمون هم خیلی خیلی راضیام. از شهر و کشوری هم که توش زندگی میکنم خیلی خیلی خیلی راضیام. از ندیدن یه مشت دی.. که رو اعصابم بوده و هستند هم خیلی خیلی خیلی خیلی راضیام.
بیو ریتم
محض تفریح بیوریتممو تو فیسبوک نگاه کردم. امروز اینه:
Physical: VERY LOW INDEED. Rest. (-98 % but rising.)
Emotional: CARE! You're in the critical zone for emotional blunders! (0 % and falling.)
Intellectual: Intellectually drained. Tasks requiring brain power will be very hard work. (-87 % and falling.)
به قول نیلز بور حتی برای اونایی که اعتقادی ندارن هم کار می کنه!
امید
پ.ن. اینو به جای یه نوشتهی ۳۰۰۰ کلمهای که از انتشارش منصرف شدم، اینجا گذاشتم.
اولین جلسه ی کلاس زبان
Ik ben windows
اسب سپید
آخن و کلن
روز گند
دیروز کلا روز گندی بود. صبح علیرغم همهی برنامهریزیها باز هم دیر از خواب پا شدم. توی راه گاوخونی مدرس صادقی رو تموم کردم. یه داستان مدرن (غربی؟) که برای کسی که استعدادشو داره، افسردگی میآره. فیلم افخمی رو ندیدهام، ولی اونم باید فیلم مدرنی باشه. خیلی کار عجیبیه همچین داستانی رو فیلم کردن. یکی دوتا واقعهی کوچیک سرکار رو هم که در روزهای معمولی چندان مهم نیست، به این آش اضافه کنید. همچین روزی رو با خوندن چند تا وبلاگ، که یه مدتی بود نخونده بودمشون، تموم کردم که برای تموم کردن انرژی باقی موندهام* کافی بود. تنها نکتهی مفید دیروز حذف تقریبا همهی وبلاگهای توی خبرخوانم بود. دوستان دیگه مثل سابق فکر نکنید چون یه چیزی رو توی وبلاگتون نوشتید، لابد من هم ازش خبردارم. اگه مهمه بهم بگید.
* اول به جای بخش دوم جمله نوشته بودم بوی گند تعصب و گنددماغی حالم رو بد کرد، که دیدم حوصلهی بازخوردهای احتمالی رو ندارم.
خیلی سخته!
خیلی زور داره مسالهای رو که آدم بعد از کلی سر و کله زدن باهاش، بالاخره حلش میکنه، جوابش غیرجذاب در بیاد. از اون بدتر اینه که جواب بدیهی در بیاد!
بازرگان
امروز فیلم ۲۵ دقیقه ای به یاد بازرگان (قسمت اول، قسمت دوم، قسمت سوم) رو به اضافهی بخشهایی از فیلمهای روی سایتش را دیدیم. در طول این نمایش، بارها توجهام به شباهتهای انکارناپذیرش با خلفش جلب شد. هرچند که بیشتر شباهتها با اسلاف دیده میشوند تا با اخلاف، ولی آدمی به سن من با سخنرانیهای خلف بیش از سلف دمخور بوده است.
در هر حال دیدن تصاویر ماجراهایی که پیش از این داستانشان (یا داستانهایی که به آنها ارجاع داده بودند) را خوانده بودم (مثل نطق سال ۶۲ با نطق استعفا)، لذتبخش بود.
سدوم یا اورشلیم؟
۲- تساهل آمستردامی رو هم توی بالاترین دیدم. جالبه که اولین روزی که مریم رسیده بود اینجا باهم دیدیمش توی پارک.
فواید خودشیفتگی (نام دیگر گوگل آلرتز)
اگر در اثر خودشیفتگی اسمتون رو در ترکیبهای مختلف، زبانهای مختلف و املاهای مختلف در گوگل آلرتز بگذارید، با انبوهی از خبرهای نامربوط مواجه می شوید. هرچند بعضی وقتها مزایایی هم داره. مثلا میفهمید همکار سابقتان در مقالهای که روی آرشیو گذاشته از شما تشکر کرده، در حالی که نمیدونستید کار اون مقاله تموم شده! یا دوستی به تازگی از تزش دفاع کرده و از شما در بخش تشکر اسم برده، در حالی که شما نمیدونستید قراره اون موقع دفاع کنه. در هر حال قابلی نداشت رفقا!
استخر
علی تگزاسی و آمریکا چطور آمریکا شد.
علی از ۱۴ آبان شروع کرده در مورد تاریخ، نحوه کارکردن حاکمیت و ... آمریکا نوشتن. قسمت اولش یه مروری روی ریشه های آزادی اقتصادی و مذهبیه در زمان تشکیل ایالات متحده است. این پیام رو زیر نوشته اش گذاشتم.
آقا به نظرم بايد يه کمی بيشتر دربارهی فشارهای مذهبی در اروپا مینوشتی. ما اين هفته داريم میريم موزهی پيلگريمها در لايدن. میدونی که پيلگريمها قبل از اين که بيان اونور اقيانوس، يه مدتی مقيم لايدن و دانشگاه لایدن بودهاند. اینجا رو به خاطر تساهل تاریخی هلنديها انتخاب کرده بودند ولی ظاهرا هرچند برای زنده موندن نیاز به اين تساهل داشتند خودشون چندان اين کاره نبودند! و در نتیجه آخرش دست زن و بچه رو گرفتند و رفتن جایی که چیز خاصی نباشه. اگه چيز بیشتری در اين مورد ديدم که به کار داستانت میاومد برات مینويسم.
روس!
امروز دمای هوا تا ۴-۵ درجه سانتیگراد پایین اومده بود که به خاطر رطوبت ۲-۳ درجه هم سردتر حس میشد. آنتون اخمروف با شلوارک و دمپایی تو راهرو میگشت! رسما کم آوردم.
لینک: اگه شما هم ظرف کره رو وقتی جلوی چشمتونه نمیبینید، اینو بخونید.
نماز نماینده اصفهان در چین
لینک نماز اول وقت فولادگر (نماینده اصفهان) روی دیوار چین رو توی بالاترین دیدم. یادم افتاد نماز خوندن نمایندهی پیشین اصفهان رو در یکی از نقاط تفریحی چین تایپه دیدهام. اگه اشتباه نکنم ۶ آگوست ۲۰۰۳ بود یعنی روز پنجم المپیاد. البته اوشون برخلاف ایشون در پناه یک صخره که باعث شده بود تقریبا دیده نشه، نمازشون رو خوندند.
دسته ۵
از اون جالبتر سیستم دستههای مختلف ندرلندزه که میتونین اینجا ببینینش. ۲تا دستهی حرفهای و ۵تا آماتور دارند و تیمهای آماتور به تیمهای شنبهای و یکشنبهای تفکیک شدهاند!
براتون عجیب نیست که کشوری با ۱۶-۱۷ میلیون نفر جمعیت یکی از قویترین فوتبالهای دنیا رو داره؟
اخبار ایران
مشهور است که کسایی که مقیم فرنگ میشن علاقهشون به اخبار ایران زیاد میشه و مدام در حال پیگیری اخبار هستند. ولی من از وقتی از ایران خارج شدم علاقهام به اخبار ایران (به جز بخش فوتبال) به شدت کاهش پیدا کرده. اشکال از منه یا هنوز زوده؟
فیس بوک یا چگونه فاعتبروا یا اولی الابصار شوید
معتاد فیسبوک شدهام.
اول با نمایشهای گرافیکی شبکهی دوستانم (مثل Friend's Wheel و Friend's Sets) مشغول بودم، بعد درگیر بازیهایی مثل Champion's League Predictor و Traveller IQ Challenge شدم. این وسط با انواع آزمونهای همسلیقهیابی (مثل Likeness) یا خودشناسی (مثل Political Compass) هم بازی کردم.
اخیرا دارم با Social Timeline حال می کنم. دارم دوستهامو به ترتیب الفبا مرور میکنم (تا حالا ۱۴ نفر از ۱۰۰ نفر) و یادم میآد که کی و سر چه موضوعی باهاشون همکلاس، همکار یا ... بودهام. دیدن سابقهی کاری و تحصیلی به شکل گرافیکی خیلی هیجانانگیزه. به خصوص که خود به خود فاصلههای تحصیلی، تغییر شغلها، تغییر نزدیکان در اثر تغییر محیط و ... رو میشه توش دید. چیزی که اونجا مستقیم دیده نمیشه و جز خودم (و احتمالا بعضی از نزدیکان) کسی نمیتونه ببینه تغییر انگیزهها، برنامهها، عقاید و روشهاست.