خواب خیلی ناراحت کننده‌

مامان بزرگم سالها مدیر مدرسه بوده و الان حدود ۳۰ سال می‌شه که بازنشسته شده. پریروز بهم گفت:

 

دیشب یه خواب خیلی ناراحت کننده‌ای دیدم. خواب دیدم مدیر یه مدرسه‌ی نا‌آشنا شدم. رفتم دیدم خیلی شلوغه. پرسیدم اینا کین؟ گفتن اومدن امتحان تجدیدی بدن. ردشون کردم. گفتم فعلا آمادگی نداریم. به مستخدم گفتم شماره‌ی اداره رو بگیر تا من باهاشون حرف بزنم. رفت و دیگه نیومد.

بزن تا صدای سگ بده!

به عنوان یک شریفی سابق معتقدم دانشجویی که کارت نشون نده رو باید این‌قدر زد که صدای سگ بده.

این بچه‌ها -4

دختر پنج‌ساله‌ای که پدر و مادرش برای بچه‌دار شدن مجدد برنامه‌ریزی می‌کنند از مادرش پرسیده:

 

مامان، تو و بابا اون دفعه که عروسی کردین من به دنیا اومدم. این دفعه هم باید عروسی کنین؟

عادت به نبودن

دیروز برای رییس نوشتم:

 

مشغول کارهای اداریم هستم. در نتیجه دیروز و امروز نیومدم. دوشنبه مرکز و چهارشنبه المپیاد هم احتمالا نمیام.

 

جواب داد:

 

کم‌کم باید به نبودنت عادت کنیم.