مرخصی

وضعیت کارم به شدت آشفته و شلوغ است تا حدی که شاید ۱۰ دقیقه وقت برای به‌روز کردن نداشته باشم. به خودم به مدت ۱۰ روز مرخصی می‌دم.

فقط آرسنال

فقط آرسنال

افتتاح توالت

آقای قالیباف شهردار تهران در برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی فرمودند: ششصد مسجد را شناسایی کردیم که با بازسازی توالتشان، می‌توان از آنها به عنوان توالت عمومی هم استفاده کرد و به زودی افتتاحشان خواهیم کرد.

تصور کن! ششصد تا افتتاح!

مسافرکشی سه نفره

امروز سوار یک ماشین شدم که راننده‌اش از نظر ژنتیکی مذکر بود، ولی آرایش و پوشش مرسوم زنانه داشت. در تمام مدت رانندگی با دست راستش، دست چپ جوانی که کنارش نشسته بود را گرفته بود و حتی با دست چپ و از وسط فرمان، دنده عوض می‌کرد. خانمی که احتمالا مادر یکی از این دو نفر بود، هم عقب نشسته بود. این ماشین مسافرکش فقط دو تا جا برای مسافر داشت که البته ما هم دو نفر بودیم. راننده با ماشین کناری درگیری پیدا کرد و با صدای نازکی داشت، شرح گرفتن حال طرف را برای بغل دستی‌اش تعریف می‌کرد. ظاهرا حسابدار مجموعه هم خانمی بود که عقب نشسته بود. برای مسیر دویست و پنجاه تومانی، پانصد تومان می‌خواست و با دست نسبت به من که سیصد تومان بهش دادم حرکتی توهین آمیز کرد.

گسستگی

۱- از این که دو سه روز ننوشتم معذرت می‌خوام. بعد از حدود ۴۰ روز پیاپی نوشتن تجربه‌ی بدی نبود.

۲- تمام پیامهای دیگرانی که پاسخ نیاز داشت را (از اول تاکنون) پاسخ دادم، جز پیام بهتاش که سر فرصت پاسخ خواهم داد.

۳- تمام پیامهای دیگران را جز آنهایی که فقط تبلیغی بودند، تایید کردم که در این موارد هم زیر همان نوشته حذف پیام را ذکر کرده‌ام. اگر پیام شما منتشر نشده، احتمالا به دست من نرسیده. دوباره تلاش کنید!

۴- نوشته‌ی ۱۶ اردیبهشت در مورد یکی از کارهای اخیرمان ظاهرا چندان مورد توجه نبوده است. هم از روی تعداد پیامهای دیگران می‌گویم و هم از روی صحبتهای شفاهی با چند نفر که حوصله نکرده بودند بخوانندش. ممنون می‌شم اگر بخوانید و نظرتان را بگویید. برایم مهم است که بتوانم کار تخصصی‌ام را بدون پیچیدگی توضیح دهم. بهم کمک کنید.

تک‌گویی راننده‌ی تاکسی

 یکی از مزایای طرح زوج و فرد برای من٬ استفاده از وسایل نقلیه‌ی غیرشخصی در روزهای شنبه و چهارشنبه است. امروز از امام‌حسین تا دانشگاه سوار تاکسی شدم. مسافر کم بود و از پل‌چوبی تا سر جمال‌زاده تنها مسافر تاکسی بودم. راننده‌ی تاکسی جوان کم و بیش ۲۵ ساله‌ای بود. این گفتگو (البته بیشتر تک‌گویی است) بین ساعت ۳:۳۰ و ۴:۰۰ اتفاق افتاده است. نکته‌ی فوق‌العاده این بود که هر داستان را چند بار تعریف می‌کرد و هر بار جزییات جدیدی به داستان اضافه می‌شد.

 

۱- آقا این یارو می‌بینه راه بنده ها هی بوق می‌زنه.( در مورد این که بوق خیلی از نور بالا بهتره اظهار نظر می‌کنم). آقا من یعنی این‌جوری بهت بگم. نور بالا بزنه میرم برای ماشینش. پیکان باشه٬ پژو باشه٬ فرقی نمی‌کنه میرم برای زدن ماشینش. صدتا صد و بیست‌تا می‌رم برای ماشینش. دوبانده و دو طرفه باشه فرقی نمی‌کنه. بدجوری میره رو مخه آدم نور بالا.

 

۲- آقا هوا خیلی گرمه ها. من سربازی که رفتم 85 کیلو بودم. وقتی برگشتم، شده بودم 80 کیلو. بعدش همه‌جور خلافی کردم. یعنی خلاف کردم ها. شدم نی‌قلیون(حدود 70 کیلو بود). همه‌جور خلافی کردم، ولی عوضش توی گرما راحتم. آره من بدجوری خلاف بودم ولی حالا دیگه نه. حالا فقط سیگار می‌کشم و مشروب. توی عروسی‌ها هم سیگاری. عروسی اصلا بدون سیگاری نمی‌شه. خلاصه الان مثبت مثبت‌ام.

 

۳- آقا امروز از صبح این جوریه. باید 20 تومان کار کنم، تا حالا 9 تومان بیشتر کار نکردم. ساعت 5 هم باید برم عروسی. بدم می‌آد از عروسی رفتن. باید برم خونه دوش بگیرم، اصلاح کنم٬ لباس عوض کنم. بدم می‌آد از عروسی٬ ولی نمی‌شه هم نری. وقتی به آدم احترام گذاشتن دعوت کردن٬ باید آدمم احترام بذاره. ولی خیلی خسته می‌کنه آدم رو. آدم یه روز یه بند کار کنه کمتر خسته می‌شه تا بره عروسی. (در مورد مسیر تالار با من مشورت کرد.)

 

4- توی اتوبان کرج یک دختره با صد و بیست‌تا زد به یکی. طرف پرت شد اون‌ور. درجا مرد. دختره‌ی احمق در رفت. اون پژو بود، ما پراید بودیم. گذاشتیم دنبالش. کرج گرفتیمش. پیاده شدیم. یکی زدم تو گوشش. هر دو طرف زدم. گفتم تو نمی‌دونی فرار قتل عمده؟ گفت چرا ولی ترسیدم. پسره مرد. همون اول. این رفیقم دست فرمونش خوب نبود. گفتم بیا جامونو عوض کنیم. هم دست فرمونش خوب نبود٬ هم ماشین مال داداشش بود. گفتم بذار من بشینم. آقا نشستم.۱۲۰، ۱۳۰، ۱۴۰ ،۱۵۰تا می‌رفتم. کرج گرفتیمش. پیاده شدیم. صورتشو ترکوندم. گفتم مگه بیمه نداری. گفت چرا ولی ترسیدم. گفتم بیچاره این‌جوری قتل عمده. دست فرمونش خیلی خوب بود. با این سرعت لایی می‌کشید. خلاصه صورتشو سرخ کردم. بابا پیش میاد دیگه. حالا یکیو کشتی واستا ببین چی میشه. (داستان یک پدر و پسر را با جزییات تعریف کرد که به فاصله‌ی یک ماه در تصادف آدم کشته بودند). گرفتیم آوردیمش کلانتری. من با ماشین اون اومدم. دادیمش دست افسر. گفت کی کشته؟ گفتیم این. گفت چرا فرار کردی حالا. گرفتنش واسه‌ی قتل عمد.

 

5- آقا دخترا هم ترامادول (چیه؟) مصرف می‌کنن. دختره اومد سوار شد گفت آب داری؟ گفتم آره ولی گرمه. گفت مساله ای نیست می‌خوام قرص بخورم. گفتم قرص؟ این موقع روز. گفت ترامادوله. می‌خوری؟ گفتم وقتی می‌خوری منم می‌خورم.

 

6- یه بابایی سوار شد که اونم تاکسی‌دار بود و یه مدتی در مورد تعویض پیکان با سمند حرف زدند.

دوشنبه ها

نمیدانم چرا هروقت دانشگاه شلوغ میشه دوشنبه است که من نمیرم دانشگاه. البته بهتر!

حالی که داریم به بورس امارات میدیم!

یکی از چیزهایی که اخیرا یاد گرفتهام، تاثیر سیاستهای اقتصادی از نوع مهرورزی روی اقتصادهایی است که با ما زیاد برهمکنش دارند. این مقاله‌ی روز را ببینید. چند جمله از این مقاله:

 

از آغاز سال جديد ميلادي، بورس امارات با بحران روبه‌رو شد و ميلياردها درهم خسارت به سرمايه‌گذاران وارد شده است. اما در جلسه روز چهارشنبه، مدير يک شرکت بزرگ سرمايه گذاري دوبي ابراز اميدواري کرد با تصميم دولت ايران براي هزينه کردن تمامي درآمد نفتي و ذخاير مالي خود، حلقه نجاتي در راه است که از شمال آب هاي خليج مي رسد.

تاثیر نامتقارنی در خواص کشسانی DNA

این نوشته خلاصه‌ی یکی از کارهایمان است که اخیرا تمام شده و برای مجله فرستاده شده است. نسخه‌ی پیش از چاپش این‌جاست. ایده‌ی این کار در جلسه‌ی دفاع از تز دکتری فرشید۱ در مرکز تحصیلات تکمیلی زنجان به ذهن رییس می‌رسد و بخشی از کارهای کارشناسی ارشد گلنوش است. افراد درگیر در این کار گلنوش٬ من٬ فرشید و رییس هستند.

آزمایشهایی که در مقیاس بزرگ روی DNA انجام می‌شود٬ طول پایسته‌ای۲ برابر با ۵۰ نانومتر برای DNA پیشنهاد می‌کنند، ولی نتایج آزمایشهای روی DNA های حلقوی۳ با این مقدار نمی‌خواند. DNA های حلقوی بیش از اندازه‌ای که نظریه پیش‌بینی می‌کند در طبیعت ظاهر می شوند. یکی از جوابهای احتمالی این مشکل -که پیشنهاد کلوتیه و ویدام است- کمتر بودن طول پایسته‌ی DNA در مقیاسهای کوچک است. مقدار پیشنهادی کلوتیه و ویدام ۴۰ نانومتر است.

اگر از مارپیچ بودن DNA صرف نظر کنیم، می‌بینیم که شبیه یک نردبان یا یک نوار کاغذی است. رساندن دو لبه‌ی نزدیکتر نوار کاغذی به یکدیگر از رساندن دو لبه‌ی دورتر آن کار دشوارتری است. این عدم تقارن سبب می‌شود هنگام ساختن حلقه٬ DNA ترجیح بدهد خود را بیشتر در راستای نرمش خم کند. این عدم تقارن می‌تواند جواب این سوال باشد که چرا در مقیاسهای کوچک، خم شدن کار راحت‌تری است (طول پایسته کمتر است). با در نظر گرفتن این عدم تقارن مساله را حل کردیم و نشان دادیم که هر دو مقدار ۴۰ و ۵۰ نانومتر با این مدل قابل توجیح توجیه‌اند، ضمن این که نتیجه کارمان با چند کار دیگر نیز سازگار است.

۱- فرشید الان استادیار مرکز تحصیلات تکمیلی زنجان است.

۲- مقیاسی برای سختی خم کردن یک میله است. هر چه طول پایسته یا پایستگی بیشتر باشد خم کردن میله سختتر است.

۳- یعنی ابتدا و انتهای یک رشته ی DNA را به هم ببندیم.

کوتاه کوتاه

می‌خواستیم برای شرکت در مراسم روز نجوم از خانه برویم بیرون. برای حفظ پیوستگی منتشر کردن مطالب، بیست دقیقه فکر کردم که یه موضوعی پیدا کنم که نوشتنش یه دقیقه بیشتر طول نکشه! پیدا نشد!

این روزها در مرکز

۱- روز دوشنبه دکتر اردلان مححققین مرکز را ناهار مهمان کرد. لاریجانی هم آمده بود. بهانه‌ی این ناهار شاهین شیخ جباری و یاسمن فرزان بودند. زوجی که ظاهرا موقعیت شغلی‌ای را در کانادا رد کرده‌اند و در مرکز ماندگار شده‌اند. شاهین شیخ جباری ریسمان‌کار است و با هر شاخصی از کیفیتسنجی علمی (اگر بهترین نباشد) از بهترین فیزیک‌پیشه‌های ایران است. همسرش یاسمن فرزان ذرات‌بنیادی‌کار و همکلاسی قدیمی من و عضو تیم ملی المپیاد فیزیک ایران در سال ۷۳ است .

شیخ جباری در سکولار (به خصوص به مقاله هایی که بیش از ۱۰۰ ارجاع دارد توجه کنید). 

فرزان در سکولار.

۲- من چون تخصصم ریسمان نیست٬ باید یک تکه‌ای بهشون بندازم وگرنه روزم شب نمی‌شه! اگر زوج غیر ریسمانی‌ای هم کارشان درست بود و می‌خواستند بروند٬ اصرار بر نرفتن و ناهاری در کار بود؟

۳- علیشاهیها در یک برنامه‌ی سیاسی در تلویزیون (طبیعتا در مورد انرژی هسته ای) دیده بود که وسط تصاویر برنامه، عکس سر در مرکز را در نیاوران نشان داده‌اند. ظاهرا دارند گرای غلط به آمریکاییها می‌دهند که به جای جاهای اصلی نیاوران را بزنند.

۴- لاریجانی حرفهای خیلی جالبی در مورد این‌که مرکز خودشو در پروپاگند گیر ننداخته، زد و این نکته که اورنایت (در طول شب یک شبه) همه چیز درست نمی‌شه.

۵- دیروز٬ امروز و فردا سمینار بهاره‌ی مرکزه. کلا برنامه‌ام بهم ریخته. تازه فهمیدم چه‌قدر بده که در محل کار آدم کنفرانس باشه. بیچاره زنجانیها و سیساییها. البته کلی آدم آشنا دیدم که خوشحال کننده بود.

النگ النگ

پرسپولیس یک بازیکن کامرونی خریده که اسمش النگ النگ است.

راستی فکر کنم همون جور که برنامه بود استقلال قهرمان لیگ شه برنامه است که پرسپولیس قهرمان حذفی شه. خداییش حیفه آری هانه که نره جام قهرمانان آسیا.

روز معلم

به بهانه‌ی روز معلم و در ادامه‌ی نوشته‌ی قبلی

الف:  کلاسهای رسمی‌ام در دبیرستان بدترین (در چند خط بعدی منظورم واضحتر می‌شود) کلاسهایم بوده‌اند. سرشار از تناقض.

۱- شما به تعریف متداول نظم در کلاس درسی اعتقاد ندارید. از طرفی می‌دانید که ...

ادامه نوشته

هراس من

امروز سر راه حجله‌ی دختر ۱۷ساله‌ای را دیدم که بر اثر ترکیدن آپاندیس مرده بود.

 

هراس من باری همه مردن در سرزمینی است
که مزد آمبولانس
از حق مسلم افزون باشد

هوو- داوودنژاد

مثل اکثر فیلمهای داودنژاد فیلم ماندگاری نیست، ولی به دیدنش می‌ارزد. موضوع دستمالی شده‌ای برای یک فیلم طنز است، ولی پرداخت نسبتا خوبی دارد. به غیر از اعضای خانواده‌ی داودنژاد، علی صادقی و رضا عطاران هم بازی می‌کنند. رضا عطاران همانی است که می‌شناسیم: یک تیپ آشنا و این باعث جذب مخاطب می‌شود. در ضمن این‌که دوتا از هنرپیشه‌ها هم‌زمان با اکران فیلم، در یک طنز نود شبی بازی می‌کنند، احتمالا باعث فروش بیشتر خواهد بود. فیلم تکه‌هایی دارد -به‌خصوص بعضی از حرکات عطاران- که از سد ارشاد ردشدنشان، برایم عجیب است .

اما نکته‌ی اصلی این فیلم بازی فوق‌العاده‌ی پسر ۵-۶ ساله‌ای در نقش سمیر است. فوق‌العاده است!

 

 

جمله قصار-1

محمد خرمی می‌گوید اگر کسی به من بگوید گل احساس توهین بیشتری می‌کنم تا بگوید خر. خر نسبت به گل به مراتب موجود پیشرفته‌تری است.

راه حضور زنان در استادیوم

برآمدن دو کار به یک کرشمه: به دست آوردن دل دختران علاقه‌مند به استادیوم و گوش سپردن به حرف مراجع تقلید.

این را هم ببینید.

وبلاگ مامان ایران دخت هم به روز شد.

پی‌نوشت: نوشته سیامک رحمانی را بخوانید (لینک از احسان).

بومی بودن انرژی هسته‌ای

‌‌‌‌دلایل ششگانه‌ی بومی بودن انرژی هسته‌ای:

۱- هاتف اصفهانی می‌فرماید: "دل هر ذره را که بشکافی   آفتابیش در میان بینی" که اشاره‌ی واضحی است به انرژی هسته‌ای.

۲- شیخ بهایی حمامی در اصفهان ساخته بوده است که فقط با یک شمع کار می‌کرده. انگلیسیها آمدند از رازش سر درآورند (ادعا کردند) که خراب شد وسط کار. این قطعا نمونه‌ی کاربردی انرژی هسته‌ای بوده است.

۳- بنا بر مدارکی که تنها در اختیار ایرج حسابی است٬ تمام فیزیک مدرن را محمود حسابی به اینشتین آموخته است.

۴- در دو مورد اول اصفهان و در مورد سوم تفرش٬ که هر دو نزدیک نطنز هستند٬ نقش کلیدی بازی کرده‌اند.

۵- هنوز شک دارید؟ مگر اصولا همه چیز را اولش ایرانیها انجام نداده‌اند؟

۶- باز هم شک دارید؟ میریم توی خیابون رای‌گیری می‌کنیم. مگر به هر نفر یک رای معتقد نیستید؟

کرایه تاکسی

سه نفر از چهار مسافر تاکسی‌ای که امروز سوار شدم با راننده سر ۵۰ تومان بحث مفصل (و حتی فحش و لگد زدن به در ماشین) کردند. نمی‌دونم آنهایی که یک حالی به حجم نقدینگی دادند فکر اینجاشو کرده بودند؟ یعنی قیمت اعصاب مردم را حساب کرده بودند؟ آها یادم نبود تورم ریشه‌ی روانی دارد و اینایی که قیمت بالا می‌برند یک مشت خائن‌اند که قصد شیطنت دارند.

در جواب سوال حامد در مورد کرایه‌ی تاکسی و آژانس٬ مسیرهایی که من دارم اینجوری تغییر کرده.

۵۰۰ ---> ۵۵۰ یا ۶۰۰

۱۰۰---> ۱۵۰ یا ۲۰۰

۲۰۰ ---> ۲۵۰ یا ۳۰۰ (همونی که دعوا شد)

۲۵۰۰ ---> ۲۵۰۰

۳۰۰۰ ---> ۳۵۰۰

وبلاگ مامان ایران

وبلاگ مادر بزرگم را ببینید.