رضاامیرخانی نویسنده‌ی خوبی است و طبیعتا تخیل قوی‌ای دارد. از سوی دیگر ظاهرا در دنیای ایشان، جعل واقعیت اگر به قصد خیر باشد نه تنها مذموم نیست که پسندیده است. آقای امیرخانی سرلوحه ۳۱ مرداد را به داستانی که با تخیل قوی‌شان از روی عکسی ساخته‌اند، اختصاص داده است. داستان پیچیده و احساس برانگیز ایشان بر عبارات زیر استوار است:

 

تقدير مي‌كنم از تو، به خاطرِ نكته‌سنجي‌ات كه تا حريفت را با پرچمِ رژيمِ اشغال‌گرِ قدس نگريستي، به فراست دريافتي كه در مقابلِ يك رفتارِ غيرفردي، بايستي مقابله به مثل كرد.

 

تقدير مي‌كنم از تو از طرفِ يك انسان. به خاطرِ بي‌نظمي‌ات، به خاطرِ عدمِ رعايتِ پروتكل، به خاطرِ در آوردنِ پرچمِ جمهوريِ اسلامي از ميله‌ي پرچم‌هاي سالن كه قطعا امري است كه موجباتِ جلبِ توجهِ سايران را فراهم مي‌آورد...

 

نیازی نمی‌بینیم که شما را به سایت المپیاد ریاضی ارجاع بدهم و بگویم اگر توانستید در مورد پرچم چیزی بیابید. نیازی هم نمی‌بینم که شما را به توضیحات امید نقشینه زیر نوشته‌ی رضا ارجاع بدهم. حتی نیازی نمی‌بینم که شما را به اصل داستان از زبان قهرمان آن و تفاوت اصولی‌اش با داستان رضا ارجاع دهم. شما را به نوشته‌ی کامران و پیامهای آن هم ارجاع نمی‌دهم.

 

آقای امیرخانی متاسفم که مثل اکثریت هموطنانمان، حرفت حتی اگر آن را بنویسی، برایت باد هواست. متاسفم که هیچ تعهدی در مقابل نوشته‌ات نداری و دلیلی نمی‌بینی که اشتباهت را اصلاح کنی، حالا اصلاح جاهایی که نوشته‌ات را آب طلا گرفته و به دیوار زده‌اند پیشکش. آقا رضا! بعید است که مرا به خاطر بیاوری چون معمولا سال پایینیها، سال بالاییها را می‌شناسند و نه برعکس، ولی دوست مشترکی داریم که حدود یکسال پیش در المپیاد فیزیک اسپانیا حاضر بوده و می‌دانم که همدیگر را زیاد می‌بینید. می‌مردی اگر نوشته‌ات را قبل از انتشار به این دوست یا خیل المپیادیهایی که می‌شناسی نشان می‌دادی و می‌فهمیدی که سوتی داده‌ای؟

 

آقا رضا پیامهای نوشته‌ی کامران رو خوندی؟ من از شما بابت جفایی که به المپیادیها و معلمهایشان کردی، طلبکارم. دیدی که پیام‌گزارها فکر می‌کنند که جنسیت و مکتبی بودن در انتخاب تیم ضریب دارد؟ خستگی جلسه‌های انتخاب تیم به تنم ماند.

 

و برای کامران و خوانندگانش. نمی‌دانم شما چند نمونه پسر ۱۶-۲۰ساله دیده‌اید، ولی داشتن کرک بر صورت، برای کسی که می‌خواهد نشان بدهد که مرد شده، طبیعی است. یک سر به دبیرستانها بزنید و قیافه‌ها را مرور کنید.

و همین‌طور برای پیام‌گزارانی که مسایل غیرعلمی را در انتخاب تیم دخیل می‌دانند. یک رفتار طبیعی و شناخته شده‌ی انسانی این است که کسانی که با فاصله‌ی اندک از امتیازی محروم شده‌اند، عوامل دیگری را در موفقیت سایرین دخیل بدانند که البته در اکثر موارد بعد از گذشت چند سال، موضعشان عوض می‌شود. یکی نوشته که در دوره‌ی اول دخترخانمی –که اتفاقا از آشنایان خانوادگی من است- از عضویت در تیم ایران، به جرم مونث بودن، محروم شده است. در دوره‌‌ای که من در این مسابقه شرکت کردم، خانمی عضو تیم ایران شد. تا سالها بودند دوستانی که سواد ایشان را زیر سوال می‌بردند و می‌گفتند که چون دختر بود، عضو تیم شد یا اخیرا شنیدم که چون اعضای کمیته اکثرا تهرانی هستند (تهرانی یعنی چه؟) و لابد شهرستانی ستیز، اکثر اعضای تیم تهرانی اند. این چیزها را جدی نگیرید.

 

رضا بگویم خدا با تو چه بکند که باعث شدی ما فحش بخوریم.

 

پی‌نوشت: پیمان یک یادداشت گذاشته و گفته که لینک نوشته‌ی سيدجليلِ كاظمي‌تبارِ اميركلايي در صفحه‌ی اصلی لوح وجود دارد. ممنونم از تذکرت ولی من همچنان از رضا انتظار دارم که اولا خودش یادداشتی بنویسه و به اشتباهش و به دلیل آن، اشاره بکنه، ثانیا لینک این نوشته را زیر نوشته‌ی خودش قرار بده تا مردم ادامه‌ی بحث را ببینن. و سوم این که انتظار داشتم پیش از انتشار از صحتش مطلع بشه. برای کسی مثل رضا خیلی بده که اشتباه به این بزرگی انجام بده. اونم اشتباهی که می‌تونست با یک تماس ساده (مثلا) با دوست نزدیک مشترک هر سه‌تامون، جلوش رو بگیره. هرچند دیدن این لینک در صفحه‌ی اول یک کمی نظر من رو تعدیل کرد.

 

پی‌نوشت ۲: امید نقشینه پیام گذاشته و در آن آدرس وبلاگی که برای این موضوع درست کرده را معرفی کرده است. در این وبلاگ نوشته‌های مرتبط جمع شده و سابقه‌ی داستان نوشته شده است که پیشنهاد می‌کنم حتما بخوانیدش نکات بسیار جذابی دارد. 

نمی‌دانستم که این نوشته در همشهری هم چاپ شده است و این به نظرم گناه و مسوولیت فرد مورد نظر را بسیار بیشتر می‌کند. در اخلاقی که من به آن عادت کرده‌ام و البته بارها شنیده‌ام که در تعصب به آن آدم فناتیکی هستم، دقت در نوشتن فرض بسیار مهمی است و از آن مهمتر اصلاح اشتباه و عواقب احتمالی آن تا حد امکان است، که ظاهرا در استاندارهای رضا امیرخانی نیست.

اصلا درک نمی‌کنم که کسی با عمد یا از روی اشتباه چیزی بنویسد که چندهزار یا چندده‌هزار خواننده و پیامدهایی از نوع احساساتی شدن دارد و هیچ عذاب وجدانی در اصلاح آن نداشته باشد.