با همه‌ی حرفهای حامد در نوشته‌اش راجع به شریعتی موافق نیستم ولی از بعضی از جمله‌هاش خیلی خوشم اومد. مثل:

فکر کنم تجربه من و بسیاری از هم نسلانم از مواجهه با شخصیت و آثار شریعتی تا حدی خوبی مشابه باشد: حرکت روی منحنی علاقه، عشق، بی تفاوتی و انتقاد. پس چیزی که می نویسم احتمالا صرفا روایت شخص من نیست بلکه می تواند روایت نماینده ای از بخشی از یک نسل باشد.

یا:

تازگی ها نقش او را در شکل گیری تفکرات اول انقلاب هم به تر می شناختم و به تصور خودم نتایج منفی تفکراتش را در عمل می دیدم. ضمن این که کمی با آثار فلسفی و کلامی جدید آشنا شده بودم و می دانستم که نظریه پردازی درست و حرف دقیق زدن با آن نوع هیجان و عمل انقلابی معمولا به سختی جمع می شود.

یا:

آیا این همه شریعتی بود؟ نه! نسل ما در کنار رها شدن از چنبره تفکرات شریعتی و نقد بر آن؛ شخصیت شریعتی را هم به کنار گذاشت. به باور من این همان جنبه ای از او است که هنوز هم می تواند در زندگی فردی و حرفه ای ما الهام بخش باشد.