دانشگاه به اصطلاح شریف-2

۱- دیروز مراسم چهلمین روز خاک‌سپاری شهدای گمنام در شریف بود. اتفاقا یکشنبه‌ها روز جلسات هفتگی گروه ماست. اعضای غیرشریفی گروهمان را دیروز به دانشگاه راه ندادند.

سگها دو نوعند. یک نوع تربیت شده و یک نوع تربیت نشده. سگهای تربیت شده تشخیص می‌دهند که جلوی چه کسی را باید بگیرند و چه کسی را نه. سگهای تربیت نشده پاچه‌ی همه را می گیرند و تنها کسانی از آنها عبور می‌کنند که زورشان زیاد باشد.

۲- مقاله‌ای را داشتیم برای مجله‌ای می‌فرستادیم. مجله ۱۰ دقیقه به ما فرصت داده بود که ۳ مگابایت اطلاعات را بفرستیم. خط دانشگاه به اصطلاح شریف نمیتواند این مقدار اطلاعات را در این زمان بفرستد. یعنی ارسال از دانشگاه تقریبا تعطیل است و فرض بر این است که ما فقط مصرف کننده‌ی اطلاعات هستیم دیگران غلط کرده‌اند که بخواهند بفهمند در اینجا چه خبر است و مثلا صفحه‌ی شخصی کسی را ببینند.

۳- عصبانی نیستم.

 

پی‌نوشت: به نظر می‌رسد کوتاه‌نویسی من باعث سو‌تفاهم شده است. شاید منطقی‌تر بود که این نوشته را حذف می‌کردم ولی علاقه ندارم که چیزی را که گفته‌ام محو کنم.

در هر حال قصد توهین نداشتم و فقط سعی کردم به این نکته اشاره کنم که این بخش از سیستم دانشگاه مثل بسیاری از جاهای دیگرش روی نجابت مردم حساب باز کرده است. اجازه ورود بیش از این که تابع کار داشتن یا نداشتن شما در دانشگاه باشد تابع میزان هوچی‌گریتان است. باز هم تکرار می‌کنم که قصد توهین به نگهبان که تنها گناهش این است که دیگری از او خواسته که کاری ابلهانه (به نظر من) انجام دهد و در مقابل آن چندرغازی بگیرد٬ نداشتم. باید به هوشمندی آن کسی که نگهبان را با شما درگیر می‌کند و خودش در جای امن می‌نشیند آفرین گفت.

پی‌نوشت دوم: به صراحت می‌گویم قصد توهین به نگهبانان را نداشتم. هر چند می‌پذیرم که چنین برداشتی از نوشته‌ام ممکن است. از هرکس که ناخواسته ناراحتش کرده‌ام عذر می‌خواهم. به طور طبیعی باید این نوشته را حذف کنم ولی اولا حذف یک نوشته حتی اگر اشتباه کرده باشم را صحیح نمی‌دانم و ثانیا این توضیحات را برای رفع سوتفاهم کافی می‌دانم. بحثهای نظرات دیگران را بخوانید.

نزدیک دو سال با یکی از نگهبانان دانشگاه همسایه دیوار به دیوار بودیم و من با این نگهبان دوست بودم.

آقای بهنیا سوراخ دعا را گم کرده اید!

شاید شما هم مقاله‌ی کامران بهنیا را در مورد وضعیت اسفناک علمی در ایران خوانده باشید. ایشان با بررسی آمار مقالات ISI محققین ایرانی نتایجی گرفته است.

من واقعا از این خارجی شیفتگی متاسفم. چرا باید چند تا آدم غیر ایرانی که اصلا معلوم نیست کی هستند، مقاله‌های ایرانیهایی که از اول تاریخ و حتی پیش از آن پرچمدار علم بوده‌اند را داوری و رتبه‌بندی کنند؟ چرا هیچ‌کس به این نکته‌ی ظریف که هیچ‌کس چیز مهمی را در مجلات چاپ نمی‌کند توجه ندارد؟ شما فکر می‌کنید آمریکاییها پیشرفتهای مهمشان را در مجلات چاپ می‌کنند که ما از آن مطلع شویم؟ شما فکر نمی‌کنید این که مقاله‌ی شما در یک مجله‌ی علمی چاپ شود٬ دلیل کافی برای ضعیف بودن کار شماست؟ اگر کار شما خوب باشد که کسی آن را چاپ نمی‌کند بلکه با خیال راحت آن را می‌دزدند. اصولا فرستادن مقاله برای اینها خیانت است.

آقای بهنیا سوراخ دعا را گم کرده‌اید! 

دعوتنامه

پشت و روی یک کارت‌پستال چاپ شده‌بود.

مراسم قهرمانی

من کشته‌ی مراسم قهرمانی در کشورمان هستم. جذابترین صحنه امروز وقتی بود که دوتا استقلالی‌نما* سر این‌که جام دست کدومشون باشه دعوا داشتند! در نمایی که تلویزیون نشون می‌داد ۷-۸ نفر بودند که هیچ‌کدام بازیکن یا مربی نبودند! از اون جالبتر این که جام اصلی را چون کلی تزیینات دارد و فصل پیش کنده شدن بخشهایی از آن سوژه شده بود به قهرمان ندادند و یک چیزی دادند که مردم باهاش بدوند و حال کنند!

* هفته پیش افسری در تلویزیون در توصیف دزدهایی که با ظاهر مسافر سوار ماشین می‌شوند عبارت مسافرنما را به کار برد.