خسته شده‌ام. از سوتفاهم خسته شده‌ام. از این که از چیزی که می‌گم، چیزی که نگفته‌ام برداشت می‌شه، خسته شده‌ام. می‌دونم که طبیعیه و می‌دونم که تا حالا باید این موضوع رو یاد گرفته باشم یا حداقل عادت کرده باشم، ولی نگرفتم و نکردم. می‌دونم که بی‌استعدادم. از این موضوع هم خسته شده‌ام. نتیجه‌ی این خستگی اینه که روز به روز کمتر حرف می‌زنم و روز به روز با آدمهای کمتری حرف می‌زنم.

دوماهی می‌شه که می‌خوام وبلاگم رو به بلاگ‌اسپات منتقل کنم و هر روز یه نوشته منتشر کنم. هفت‌تا نوشته‌ی آماده‌ی انتشار هم دارم، ولی نوشته‌ی افتتاحیه رو -که بدون اغراق ده بار ویرایش کرده‌ام- نمی‌تونم نهایی کنم. از سوتفاهم احتمالی می‌ترسم.

اشتباه کردم. خسته نشده‌ام، می‌ترسم.