استخر
امشب رفتیم استخر. ترکیبی از این که "کنار استخر سونا نبود که بعد از ۲۰ دقیقه شنا بری توش"، "پول یک ساعت و نیم رو داده بودیم و باید حلالش میکردیم"، "یه مشت داچ توی آب بودند که به طور پیوسته داشتند شنا میکردند و باعث جوگیر شدن آدم میشدند"، اطراف استخر ثانیه شمار بود که حس عدد دوستی من رو ارضا میکرد" و در نهایت این که نمیخواستم جلوی خانواده! کم بیارم، باعث شد خودم رو خفه کنم. یادم نمیآد از وقتی سنم یه رقمی بود تا حالا، در یک نشست این قدر شنا کرده باشم.
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم آذر ۱۳۸۶ ساعت 23:37 توسط نیما همدانی رجا
|